مهربانیِ سرشار!
نمی دانم داستان زندگی تو چیست،
نمی دانم سرچشمه این جریان مواج و دائم از کدام دریای زلال است،
نمی دانم سرشت تو از چیست،
نمی دانم پیوند این جاری عاطفه به کجاست...
نمی دانم تو در هنگام امداد به چه می اندیشی،
نمی دانم که تو در زمان حادثه به کدامین افق می نگری،
نمی دانم...
اما خوب می دانم که قلبت برای کمک به همنوع می تپد!
خوب می دانم که ایثار، سرلوحه کارهای توست!
خوب می دانم که رنگ از رخسارت پر می کشد اگر گرفتاری یک دردمند را بنگری!
خوب می دانم که تو در اوج نیاز خود، فداکارانه به رفع نیاز یک سائل می اندیشی!
و خوب می دانم که افق نگاه تو در زمان امداد، رو به آستان مهربانترین مهربانان است؛
جایی که مهربانیِ سرشارت به آن جا پیوند خورده است.
همسان همه کسانی که زنده ی نجاتگری تو هستند، دوستت دارم...
و تو را می ستایم که قدم در راه سترگ خدمت نهاده ای.
قدمت مبارک...
- ۹۲/۰۵/۰۱