انفجار در اتاق عمل!
تازه به جمع انسان های روی زمین پیوسته بودم که جنگ شد؛ جنگی مهیب و کینه توزانه! جنگ ادامه داشت و من هنوز کودک بودم و در رؤیای کودکانه ام، جهان را پر از صفا و صمیمیت می دیدم!
***
من جنگ را ندیده ام ولی تصویر تلخ و سخت آن همیشه با من است! کودک که بودم، داستانی سینمایی ساخته بودند دور از ذهن... انفجار در اتاق عمل! اتاق عمل که خود مرز بین مرگ و زندگی است و تصور بسیاری از مردم هم همین است. می گویند پزشکان در اتاق عمل به احیاء زندگی فکر می کنند و بس! حال تصور کن رابطه این اتاق مقدس و انفجار را؟! در سینما نظاره گر این فیلم بودم. سکانس هایی بر من می گذشت که به دنبال دهان باز شده می گشتم برای پنهان شدن! گویی سخت تر از این آنات وجود نداشت . دل در گرو پزشکان شریفی بود که جانانه می جنگیدند که کار آنها نه با سلاح که با علم بود و برای تداوم حیات!
نقش پزشکان ـ برای من ـ در این سکانس ها به سه صورت رخ نمون می کرد: نقشی از علم و اندیشه بر تارک روزگار می درخشید! نقشی دیگر از حضور مؤثر و غیرت مندانه که بر گیتی نمایان می گشت و نقشی دل انگیز از ایثار و مردی و پایمردی که وجه آن در تمثال شهدای پزشک شریفی است که بر در و دیوار شهرهایمان متجلی شده است!
به یاد همه آنانی که اگر نبودند، ما هم نبودیم...
پی نوشت: این بداهه نویسی ـ امروز صبح ـ پیش از اجرای آیین گشایش ششمین کنگره ملی طب رزم و تروما با حضور جامعه جراحان ایران به میزبانی استان خوزستان صورت گرفت و به صورتی عمیق و احساسی قرائت شد.
- ۹۴/۱۲/۱۰