حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

مصاحبه با هادی چعباوی امدادگر هلال احمر خرمشهر

مجتبی طحان | يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۴۰ ب.ظ

اشاره: از امدادگری که صحبت می کند، بدون حیا اشک می ریزد و احساس می کنی که سبک می شود. انگار او را فقط و فقط برای امداد آفریده اند. یکی از بهترین های اخلاق در بین امدادگران استان خوزستان است که 11 سال است به صورت مستمر با هلال احمر خرمشهر همکاری نموده است. در نگاه اول، دوستدارش می شوی و مهرش به دلت می نشیند چرا که ادب را در رفتار و کردار به نهایت رسانده است. تلاشگری و تکاپو در عین آرامش از صفات جالب و ستودنی او محسوب می شود. می گوید کفنش پرچم هلال احمر است و حضور در جمعیت را بالاترین افتخار عمرش می داند. داستان زندگی هادی چعباوی با جمعیت هلال احمر حکایت ها دارد که در زیر به گوشه ای بسنده کرده ایم:


 

 

خودتان را معرفی بفرمایید.

هادی چعباوی متولد 1362 خرمشهر. از سال 1382 به صورت رسمی وارد عرصه امدادگری شدم. همزمان با جنگ عراق و امریکا. دانشجوی امداد سوانح.

 

پیوند شما چگونه با هلال احمر رقم خورد؟

امدادگری در خانواده ما ریشه دوانده است. فعالیت پدرم قبل از انقلاب به عنوان امدادگر داوطلب در آتش نشانی خرمشهر شروع شد. با شروع جنگ ایشان به عنوان امدادگر در پشت جبهه مشغول به فعالیت می شود. علاوه بر آن در همسایگی ما امدادگر قدیمی جمعیت هلال احمر یعنی استاد سیاوش جلیلیان زندگی می کرد که اولین معلم امداد من هم به شمار می آید. جرقه حضور در عرصه امدادگری هم از سوی پدر و تعلیم و تشویق از سوی استاد جلیلیان باعث شد که با شوق فراوان پا به این دریای متلاطم و البته نورانی بگذارم و اکنون هم در خدمت حادثه دیدگان در پایگاه امداد جاده ای خرمشهر هستم. ورود من به جمعیت به صورت مستقیم به واحد امداد و نجات صورت گرفت و بسیاری از آموزه های امدادی از سوی جلیلیان به من آموزش داده شد.

آن زمان، جنگ عرق و امریکا به اوج خود رسیده بود و ما علاوه بر کشیک امدادی، با کاروان هایی که قصد عزیمت به عتبات عالیات داشتند، تا مرز شلمچه همراه می شدیم. همچنین باعث تسهیل ورود و خروج کاروان کمک های امدادی جمعیت هلال احمر به عراق نیز می شدیم. در حاشیه این فعالیت ها، اردوگاه اسکان موقتی را نیز آماده کرده بودیم بین خرمشهر و شلمچه که با هدف اسکان مراجعین و پناهندگان جنگی احتمالی به ایران بنا شده بود.

 

امداد و امدادگری از نگاه شما:

امام علی(ع) از امداد تعریفی دارد که برای من همیشه به عنوان یک الگو مطرح بوده است. امام علی(ع) می فرماید کسانی که از نظر روحی و جسمی به دیگران کمک می کنند، از همگان به خدا شبیه ترند. و به نظر من امدادگران یکی از شبیه ترین انسان ها به خداوند هستند. امدادگر همیشه باید آماده باشد و همه کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد. امدادگر باید فانی باشد برای رضای حضرت دوست. هر کسی امدادگر نمی شود...

 

در حال حاضر وضعیت هلال احمر و امداد را چگونه ارزیابی می کنید؟

سال های گذشته امدادگری برای ما ارزش بسیار خاصی داشت. آن زمان به این سادگی به کسی کاور امداد نمی دانند. برای برخی از حوادث و برنامه های خاص و آن هم به صورت امانی و برای چند روز. وقتی کاور امداد پیش ما بود، احساس می کردیم کالایی گران بها نزد ماست و سعی می کردیم این یونیفرم برای زمان بیشتری پیش ما بماند. ولی در حال حاضر که از نظر کیفی و کمی رشد کرده ایم، با این وجود من فکر می کنم ارزش امداد مثل سال های گذشته پاس داشته نمی شود.

مادیات در برخی از جاها به شدت به چشم می خورد و آدم های کوچک در این میان خود را به این دریای پربار رسانده و از آب گل آلودش به ستم ماهی می گیرند و این باعث آزردگی خاطر ما می شود.

همچنین در حال حاضر موازی کاری در بین دستگاه های شبیه، بسیار به چشم می خورد. برخی کارها مربوط به بهزیستی است. بعضی کارها مربوط به آتش نشانی و تعدادی از فعالیت مربوط به کمیته امداد امام است لکن با توجه به تبلیغات و اطلاع رسانی های متنوع و همچنین گریز دستگاه ها از زیر بار این مسئولیت ها، مردم از هلال احمر انتظار کمک دارند که در بسیاری از مواقع ما نمی توانیم پاسخگوی این انتظارات باشیم و این نکته باعث خجلت و شرمندگی ما می شود. به علاوه این داستان و عدم کمک ما به ایشان سبب سلب اعتماد مردم به جمعیت می گردد که همین مورد نیز مایه حسرت فراوان است.

در حال حاضر انتظارات و توقعات مردم از جمعیت به دلیل شناخت دقیق تر، بیشتر شده است. البته خدمات هلال احمر نیز متنوع تر شده است. اما به نظر منِ امدادگر ما در این راستا یعنی خدمت به مردم تا حد ایده آل هنوز بسیار فاصله داریم.

در سابق پایگاه های امدادی به این صورت وجود نداشت. برنامه های داوطلبان و جوانان به این گستردگی نبود به همین دلیل امداد و نجات از ابهت بیشتر و حساسیت بالاتری برخوردار بود. اما در حال حاضر که برنامه های گوناگون و مختلف در جمعیت اجرا می شود، باعث شده که نگاه عمقی آن زمان، قدری سطحی تر شده و داستان امداد به صورت کلاسیک دنبال نشود. جذب امدادگر با مشکلاتی روبرو شده و نگهداشت آن هم کمی سخت تر از گذشته شده که باید همتی کرد و از این ورطه برون رفتی یافت.

 

از لحظات زیبای امداد بگویید.

لحظه هایی در زندگی امدادی یک امدادگر و نجاتگر وجود دارد که حاضر نیست با هیچ لحظه ای دیگر عوض کند. اشک شوق  یک مصدوم یا همراه او پس از احیا و زنده ماندن توسط امدادگران با هیچ لحظه ای قابل قیاس نیست. همان زمان است که حس اشکِ شوق به همگان متبادر می شود و به یکباره می بینی که چشمان همه کسانی که در صحنه حاضرند، اشکبار است. تشکر و دعای یک آسیب دیده پس از انتقال به بیمارستان و مراکز درمانی، تو را به آسمان خیال می برد و آن زمان است که از خود می پرسی مگر چه کرده ام که این گونه مرا سپاس می گویند و جوابی در ناخودآگاهت می پیچد که: من احیاها، فکانما احیا الناس جمیعا.

در یک صحنه تصادف که خودرو واژگون شده بود، کودک خردسالی محبوس شده و پس از ارزیابی مشخص شد که کار از کار گذشته است. والدین کودک از او قطع امید کرده بودند و اشک حسرت از دیدگانشان جاری بود. نکته جالب این بود که این کار، اولین مأموریت امدادی به شمار می رفت. دوره آموزشی امداد و کمک های اولیه را به تازگی گذرانده بودم و هیچ تجربه ای در کوله بار نداشتم. با ترس و لرز و توکل، راه هوایی کودک را باز نموده و با آمبوبگ به او تنفس دادم. کودک برگشت و خانواده وی، فکر می کردند که من معجزه کرده ام. حرکت بسیار ساده بود ولی هنگامی که خداوند برای کسی عزت بخواهد، همین می شود و به نظر من اگر امدادگری را عزتی است، به پاس همین خدمت و کمکش به دیگران است. آبروی یک امدادگر هنگامی افزون می شود که در صحنه حادثه، برای رضای خدا قدم بر می دارد و نجاتبخش می شود. این زیباترین لحظه امدادی من است. آنجا احساس می کردم زمین دیگر جای من نیست و هرچه هست، آسمان است و پرواز و سبکی و سبکبالی و این حس، زیباترین حس یک امدادگر می تواند باشد.

 

اما داستان اربعین و امداد به زوار امام حسین(ع)...

این روزها، روزهای سختی برای امدادگران، جوانان و داوطلبان است. همه زائرین را می بینی که در تدارک رفتن به زیارت امام حسین(ع) و کربلا هستند و تو نمی توانی بروی. این لحظات جانکاه است. حتی اشک هم پاسخگوی نیاز تو به درگاه بی نیاز نیست. زائر برای زود رسیدن به معشوق اشک می ریزد و تو برای نرسیدن و نرفتن... این هنگام، روز و شب برای امدادگر معنا ندارد. برای او همیشه روز است که خدمت کند به زائر بین الحرمین! زیر پای زائر را آب و جارو می کند، به او غذا می دهد، وسایل رفاهی اش را فراهم می کند و دست آخر هم می رود و از او سؤال می کند: کم و کسری نداری؟! حتی خود زائر هم می ماند با این همه خدمتِ بی چشمداشت چه کند و چگونه جواب دهد. یک دعا می ماند و یک یاد...

سال گذشته در یکی از شب ها که باد و باران شدیدی باریدن گرفت، به یکباره تمامی اردوگاه اسکان زائرین را نابود شد. آنجا نبودی واگرنه می دیدی که بچه ها با لباس امدادی زیر آن باران تند و تیز چگونه به جمع آوری لاشه های چادر مشغولند. یکی از آن ها اشک می ریخت و می گفت: فقط برای امام حسین است و بس!

البته من فکر می کنم بچه های امدادگر هرجا که باشند و هدف، بشردوستی باشد، همین گونه عمل می کنند و این داستان اربعین، نکته قوت خدمت است واگرنه امدادگران ثابت کرده اند که در هر شرایطی آماده به کار هستند و در حوادث ملی و حتی بین المللی توان خود را به جهانیان نشان داده اند.

 

این همه سال؛ چرا و چگونه از جمعیت جدا نشده اید؟

بارها گفته ام و دوستانم می دانند که "کفن من پرچم هلال احمر است". بارها بی مهری دیده ام، سختی کشیده ام، اذیت شده ام ولی با همه این اوصاف، توان دل کندنم از جمعیت هلال احمر نیست. احساس آرامش برای من فقط با حضور در هلال احمر میسر و ممکن است و لاغیر. من هلال احمر را در اشخاص نمی بینم؛ هلال احمر را در اهدافش نظاره می کنم. هرگاه موردی پیش بیاید، یاد خدمات و کارهایی که کرده ام، می افتم. یاد مأموریت هایی که داشته ام، مرا از خود بی خود می کند. آن گاهست که دیگر هادی وجود ندارد و هرچه هست، هلال احمر است. در یک کلام، معشوق من هلال احمر است!

انتظارات هادی چعباوی از مسئولین هلال احمر...

هلال احمر یک سازمان داوطلبانه است و فقط کسانی می توانند در آن خدمت کنند که روحیه امدادگری داشته باشند. باید روحیه پاسخگویی داشته باشند. یعنی باید هلال احمری باشند و خود را برای خدمت به مخلوق و حادثه دیده فنا کنند. از خود بگذرند و به دیگران برسند. یعنی روحیه ایثار و فداکاری داشته باشند. انتظار من از مسئولین این است که اگر دارای این روحیه نیستند، به هلال احمر نپیوندند و عده ای را با خود گرفتار نکنند. کسانی باید در جمعیت مسئول باشند که امداد و امدادگری را درک می کنند، انتظارات و دغدغه های امدادگر را می شناسند. در ضمن اگر روزگاری هم امدادگری کرده باشند که خدماتشان از نظر من طلایی می شود. بارها شاهد بوده ایم هنگامی که مسئول واحد امداد و نجات، خود دوره امدادگری را تجربه کرده است، به راحتی و سهولت به خدمات دهی می پردازد و این مسأله، نکته مهم موفقیت در مأموریت های امدادی است. ایشان باید ظرفیت انتقاد پذیری داشته باشند.

 

هلال احمری بودن یعنی چه؟

هلال احمری یعنی برای همیشه و در همه جا آماده به خدمت بودن. یک مثال می زنم: در یک برهه، ساعت صفری اعلام شد. به یکی از پرسنل جمعیت تماس گرفتیم و گفتیم که معاونت امداد و نجات استان، ساعت صفر اعلام کرده است. در جواب گفت ساعت کاری تمام شده است و من نمی آیم و تو خود بخوان حدیث مفصل!

 

حرف آخر:

اگر امدادگر کارش را برای خدا انجام دهد، خدای تعالی کار امداد را برایشان راه می اندازد. امدادگران کار خودشان را انجام دهند و اگر نمی توانند به خداوند توکل کرده و بسپارند. از استادان امدادم سیاوش جلیلیان و مرحوم حمید مجدمی تشکر می کنم و دستشان را می بوسم که هویت امدادگری من از تلاش های ایشان است. از سید شبیر ارجمند استاد اخلاق و امدادم که افق باز نگاهم مدیون اوست، سپاسگزارم و به برادران موسوی که سال ها در کسوت امدادگری بوده اند و نکات بسیاری از ایشان آموخته ام، درود می فرستم.

  • مجتبی طحان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی