حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

مارش آزادی خرمشهر را که شنیدم، از خوشحالی فریاد زدم!

مجتبی طحان | چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ

گفتگو با سکینه حورسی بانوی شجاع خرمشهری که 45 روز در خرمشهر همپای زنان و مردان دیگر مقاومت کرد//  مجتبی طحان/ روزنامه نگار

 

اشاره| کلیشه ها همیشه برای شکسته شدن خلق می شوند. کلیشه هایی که به آنها عادت کرده ایم. مثل اینکه زن ها تنها برای خانه داری خلق شده اند. اما جنگ همه این کلیشه ها را شکست. 8 سال جنگ نابرابر با دستان خالی با دشمن تا دندان مسلح هرگز نتوانست قامت ایرانی را حتی اندکی خم کند. می گویند جنگ مرد می سازد و چه خوب گفته اند. جنگ از شیرزنان ایرانی اسطوره هایی ساخت بی تکرار. اسطوره هایی که درس مردی و مردانگی به مردان ایرانی دادند و این همان کلیشه ای بود که جنگ تحمیلی مهر باطل بر آن زد. زن چیزی کمتر از مرد ندارد. همه اینها را گفتم تا به بهانه سوم خرداد سالگرد آزادسازی خرمشهر با یکی از حماسه سازانی هم کلام شویم که از جنس همان حماسه های مردانگی است. سکینه حورسی بانوی خرمشهری است که خاطراتی تلخ و شیرین در ذهن و قلبش نقش بسته است. خاطراتی که امروز بر دفتر ما نقش می بندند.

 

فضای مقاومت 45 روزه را برای ما ترسیم کنید؟ در آن 45 روز چه بر شما گذشت؟

وقتی خرمشهر سقوط کرد چیزی که دشمن تصور نمی کرد این بود که مقاومت 45 روزه شکل بگیرد. عراقی ها آمده بودند که خوزستان را 3 روزه فتح کنند اما غیورمردان و شیرزنان ما و بچه های بسیجی و پاسدار و ارتش و حماسه بی نظیر مردم را دید که زن و مرد در کنار هم و دوشادوش هم 45 روز دشمن را در خرمشهر زمین گیر کردند و بعد از آن هم موفق شدند بخش شرقی خرمشهر یعنی کوت شیخ را که بعد از پل قدیم خرمشهر بود را تصرف کنند. همین قسمت خرمشهر در 4 آبان ماه 59  به تصرف دشمن در آمد و بعد به خاطر آن که نیروهای غیور سپاه خرمشهر برای اینکه نیروهای عراقی نتوانند به لحاظ تاکتیکی به داخل شهر نفوذ کنند و نیروهای ایرانی را دور بزنند پل را منهدم کردند تا عراقی ها به آنها پاتک نزند.

 

بعد از این کار چه اتفاقی افتاد؟

با وجود کمبود نیروها و تجهیزات جنگی و دفاعی در خرمشهر، مدافعان خرمشهر مرتب به عراقی ها پاتک می زدند در حالی که جنگ، جنگ یک کشور اسلامی با کشور دیگر نبود بلکه ما داشتیم در برابر چندین ابر قدرت جهانی می جنگیدیم.

 

هدف از این عملیات ایذایی و پاتک ها چه بود؟

هدف کسب اطلاعات درباره وضعیت نیروهای عراقی بود و اینکه آنها در کدام قسمت های شهر نفوذ کرده اند تا با استفاده از این اطلاعات خیلی زود خرمشهر را از چنگال اسارت دشمن نجات دهند. این کار زمان برد تا وقتی که دست بنی صدر رو شد و ارتش وارد گشت.

 

بعد از ورود ارتش جه اتفاقی افتاد؟

خرمشهر که سقوط کرد جاده آبادان ماهشهر هم سقوط کرد و به دست عراقی ها افتاد و به همین خاطر رفت و آمد به سختی انجام می شد و اکثر ترددها با هلی کوپتر انجام می شد و هلی کوپتر هم به همه جا نمی داد به هر حال بنزین کم بود و با سختی کارها صورت می گرفت. سفر با لنج هم سختی های خاص خودش را داشت اما بعد از آنکه ام بعد از آنکه بچه ها راهی میان بر را توسط جهاد سازندگی بین آبادان به سمت شادگان باز کردند که امکانات و نیروهای کمکی از سمت ماهشهر به سمت آبادان می آمدند که خودشان را برای عملیات بیت المقدس آماده کنند. عملیات آزادسازی آبادان روزنه امیدی بود برای فتح خرمشهر که اول آبادان آزاد شد و آزادی آبادان زمینه فتح خرمشهر را فراهم کرد.

 

و نقش خواهران حاضر در مقاومت 45 روزه و در عملیات آزادسازی خرمشهر چه بود؟

ما به عنوان خواهران رزمنده پس از سقوط خرمشهر از منطقه خارج نشدیم و در همان منطقه زندگی می کردیم قسمت کوی آریا و منازل صدا و سیما که روبروی هتل پرشین بود. بعد از سقوط خرمشهر سپاه به انسجام رسید که هتل را گرفتند و آن را به عنوان مقر سپاه انتخاب کردند.

 

کار شما در زمان سثوط خرمشهر چه بود؟

ما خواهران پاسدار 22 نفر بودیم که که کار رزمی می کردیم و از طرف سپاه خرمشهر به فرماندهی شهید محمد جهان آرا پس از سقوط خرمشهر برای مبارزه با دشمن عراقی سازماندهی شدیم.

 

بعد از تمام شدن این مرحله چه کردید؟

کار ما که تمام شد نگهداری و م حمل و نقل تسلیحات و مهمات سپاه توسط خواهران انجام می شد و کار رزمی که تمام شد خواهران بسیجی به دوره پرستاری در اصفهان اعزام شدند که پس از مدتی واحد امداد خواهران خرمشهر در سال 59 توسط همان خواهران آموزش دیده تشکیل شد. سال 60 در بیمارستان امام خمینی بود که کار امدادرسانی را شروع کردند و به هر حال این آمادگی را سپاه داد که آموزش ببینندکه از همان ابتدای سقوط خرمشهر بچه ها به به فکر آرادسازی خرمشهر و پس گرفتن آن از چنگال مزدوران بعثی بودند که پس از مدتی احساس کردیم که ترددهایی در جریان است.  از همسرم پرسیدم که علت این ترددها چیست که او گفت این ترددها برای اجرای عملیاتی بزرگی برای آزادسازی خرمشهر است. آماده باش خواهران در بیمارستان شرکت نفت، بیمارستان 17شهریور آبادان، نیروهای رزمی و اعلام آماده باش مرحوم آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان  (البته اعلام نمی کردند که قصد حمله و عملیات را دارند) همه مقدماتی و نشانه های شروع یک عملیات بزرگ برای آزادسازی خرمشهر بود. ما خرمشهری ها حدس می زدیم که عملیات آزادسازی آبادان مقدمه آزادسازی خرمشهر است اما بقیه مردم این را حدس نمی زدند. قبل از سوم خرداد ما در منطقه در حالت آماده باش کامل به سر می بردیم تا اینکه در شب های منتهی به شروع علمیات به بچه هایی که خانواده هایشان در آن منطقه یا مناطق اطراف جنگ زندگی می کردند اجازه دادند که به دیدن خانواده هایشان بروند و با آنها خداحافظی کنند. در آن ایام پسرم به شدت بیمار شده بود و بیمارستان طالقانی به خاطر آماده باش از بستری کردن او خودداری کرد. که من با سختی او را به بیمارستان ماهشهر بردم که شب همسرم آمد و وصیت خودش را کرد و حلالیت طلبید و  سراغ برادرم و همسر خواهرم را گرفت که همانجا اعلام کرد عملیات بزرگی برای آزادسازی خرمشهر در پیش است و هیچ امیدی هم به زنده برگشتن من نیست که صبح خیلی زود قبل از اذان صبح به سمت دارخوین منطقه شروع عملیات بیت المقدس حرکت کرد. برادر و شوهر خواهرم چون پرستار بودند به تهران رفته بودند و من به خاطر داشتن بچه کوچک نتوانستم به دوره پرستاری بروم.

 

در آن ایام شما چه می کردید در خرمشهر؟

من در بنیاد تعاون سپاه در دورانی که در آبادان بودم کارهای شهدا را انجام می دادم.

 

از عملیات آزادسازی خرمشر برایمان بگویید.

صبح خیلی زود همه در منطقه عملیاتی حضور داشتند که ساعت 8 صبح همان روز  مارش شروع عملیات زده شد که بیمارستان ماهشهر هم پر از مجروحان و زخمی های جنگ بود و جایی برای پذیرش زخمی و مجروح جدید اصلا نداشت. من به خاطر شروع عملیات بچه ام را از بیمارستان بیرون آوردم و با مینی بوسی به آبادان برگشتم. دیگر عملیات شروع شده بود که در مرحله دوم شوهر خواهرم شهید شد و دخترش چهار روز پس از شهادت شوهر خواهرم به دنیا آمد. در حالیکه هیچ خبری از وضعیت برادر و همسرم نداشتم و فقط لیست شهدا را  به ما می دادند از طرف تعاون سپاه.  حال و روز ما در آن ایام خیلی خاص بود چون عده زیادی از عزیزان را در زمان وقوع جنگ از دست داده بودیم که سرمایه های فرهنگی بودند که در انقلاب و در فتنه قومی پس از اتقلاب در خوزستان در کنار آنها بودیم. واقعا خیلی بر ما سخت می گذشت. خواهران امدادگر که در بیمارستان بودند غیر از خواهرم که وقتی خبر شهادت شوهرش را به او دادند خودش طبقه بالا در حال مداوای مجروح جنگی بود در حالیکه در طبقه پایین که سردخانه بود جسد شوهرش را آورده بودند و خیلی سخت بود که بخواهند خبر شهادت شوهرش را به او بدهند. بعد از آن دو روز هم با وجود شروع دردهای زایمان حاضر به ترک آبادان و رفتن به ماهشهر نبود اما مادرم آمد و خواهرم را با خودش به ماهشهر برد. من یا یک بچه 8 ماهه در منططقه «بریم» آبادان تنها زندگی می کردم تا سوم خرداد که مارش آزادی خرمشهر نواخته شد در حالیکه توپخانه عراقی ها هم در کنار ما بود و با گرایی که از منطقه می گرفت مرتب به منطقه شلیک می کرد. در آن تنهایی وقتی صدای مارش آزادسازی خرمشهر را شنیدم از شدت خوشحالی به خاطر بغضی که از اشغال خرمشهر در گلو داشتم فریاد زدم در حالیکه خرمشهر بدون وجود محمد جهان آرا آزاد شد ولی دوست داشتیم که آنها هم در کنار ما باشند اما عملا اینطور نشد.

 

وضعیت فعلی خرمشهر را چطور می بینید؟

هنوز هم خرمشهر در اسارت سوءمدیریت ها و بی کفایتی ها است.

 

به عنوان یک بانوی رزمنده گویا موسس بسیج خواهران خرمشهر بودید؟ چرا ماندید در حالیکه می دانستید خرمشهر سقوط کرده و امکان کشته شدن هم وجود دارد؟

انگیزه ما از ماندن در دفاع مقدس این بود که ما همه اینها را از مکتب شیعه آموختیم. وقتی در کربلا می بینم که کاروان امام حسین(ع)  در حال حرکت بود و زنانی همچون حضرت زینب(س) و زنان دیگر در کنار 72 تن از اعضای کاروان امام حسین (ع) حضور داشتند که هر کاری از دستشان بر می آمد برای مولایشان امام حسین(ع) و در حقیقت برای دین سالام انجام می دادند. وقتی جنگ در خرمشهر شروع شد حس کردیم که واقعه کربلا در حال تکرار است و به یاد امام حسین(ع)  و واقعه کربلا افتادم که وقتی به یاد مصیبت های کربلا می افتیم گریه می کنیم و به یاد مصیب حضرت زینب(ع) می افتیم. از نظر شرعی جهاد بر زن حرام است اما دفاع بر همه واجب است که پیر و جوان و زن و مرد در دفاع از میهن شرکت کردند حتی امام خمینی(ره) پیام دادند که زنان ما در کنار مردان از خرمشهر دفاع می کنند. ما بچه های عاشورا و کربلا بودیم. تاریخ کربلا و حضور زنان در آن کارزار باعث شد تا ما برای دفاع از ارزش ها ناموس و دین و میهن خودمان 45 روز در خرمشهر بمانیم و در برابر تجاوز دشمن، مقاومت کنیم. الان هم اگر دوباره جنگ شود با تمام وجود از میهن نظام و انقلاب می مانیم و مبارزه می کنیم.

 

وقتی خرمشهر اشغال شد و سقوط کرد چه حسی داشتید، کجا بودید؟

به خاطر نگهداری مهمات در خرمشهر بودیم  و مهمات را از خرمشهر به آبادان منتقل می کردیم به خاطر اینکه عراقی ها گرای خرمشهر را می گرفتند و آنجا را بمباران می کردند، مخصوصا مقرهای نزدیک پل خرمشهر را موشک باران و بمباران می کردند تا ارتباط آبادان و خرمشهر را قطع کنند. در آن زمان من از خواهران امدادگر جدا شدم در حالیکه آنها وقتی مهمات را به آبادان منتقل کردند من در شهر ماندم و با خواهران مکتب قرآن و به همراه امام جمعه خرمشهر آقای نوری و یکی از معتمدان شهر به نام آقای سلیمانی فر در مقر ماندیم که به هر حال 23 مهر ماه وقتی مهدی آلبوغبیش به شهادت رسید ما به کوی آریا برگشتیم و همانجا ماندیم. وقتی همسرم دنبال ما آمد ما از پیشروی نیروهای عراقی به سمت خرمشهر خبر نداشتیم و من راغب به رفتن نبودم اما شوهرم با داد و فریاد گفت که عراقی ها در پشت سر ما هستند و من هم به همین خاطر مجبور به اطاعت از ایشان شدم.

 

یکی از مصادیق ایثار و جوانمردی را در آن دوران برای ما بیان کنید؟

وقتی که این دوران را با آن دوران مقایسه می کنم و می بینم که جوان 13 ساله ای به نام بهنام محمدی یا سید ابراهیم علامه قید همه چیزشان را زدند و به ندای رهبر خود لبیک گفتند این بزرگترین ایثاری است که به چشم خودم دیدم. خدا کند جوانان این دوره این ایثارها را فراموش نکنند. یقین دارم که جوانان این دوره هم اگر اتفاقی بیفتد مثل جوانان دوره جنگ رفتار می کنند و میدان را خالی نمی گذارند. وقتی حضور بی نظیر جوانان را در انتخابات این دوره دیدم، به این یقین رسیدم که اگر خدای ناکرده اتفاقی بیفتد، این جوانان هم مثل آن جوانان به میدان جنگ می روند و من به این جوانان یقین دارم. مانند آن روزها که دست به دست هم دادیم و خرمشهر را آزاد کردیم،  باید یک بار دیگر هم دست به دست هم دهیم و خرمشهر را دوباره آباد کنیم. البته بی انصافی نکنیم دولت کارهایی به سهم خود برای آبادانی خرمشهر کرده و گام هایی در این راستا برداشته اما آن چیزی را که از خرمشهر به عنوان ام القرای ایران انتظار داریم که حتی مورد اعتراض راهیان نور است محقق نشده است.

  • مجتبی طحان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی