حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

گزارشی از یک عملیات...

مجتبی طحان | دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۶:۵۰ ب.ظ

از فرمانداری اندیکا خبر رسیده بود که با توجه به ریزش سنگین برف و مسدود شدن راه های مواصلاتی، چند روستا از توابع بخش قلعه خواجه شهرستان اندیکا دچار مشکلاتی از قبیل کمبود مواد غذایی بر خود و دام هایشان، بیماری و ... شده اند. با هماهنگی اداره کل امور عشایر استان، بخشداری مرکزی اندیکا و با همراهی امدادگران جمعیت هلال احمر مسجدسلیمان عملیات امدادرسانی آغاز شد.

شروع عملیات: ساعت 8 صبح
به همراه مدیرعامل جمعیت، مدیرکل امور عشایر و یکی از پرسنل امور عشایر با یک فروند بالگرد mi17 به سوی اندیکا حرکت کردیم. با امدادگران جمعیت، یک نفر راهنما، یک پزشک و یک دامپزشک با مقادیری داروی انسان و دام، علوفه، کمک های اولیه، آرد، وسایل گرمایشی، حبوبات و مواد غذایی، بهداشتی و امدادی دیگر به سمت روستای تازه که دارای 30 خانوار بود، راه افتادیم. منطقه بسیار صعب العبور بود و دهشتناک. کوه های سفید شده از برف و تنگی مسیر پرواز بالگرد، عملیات را سخت تر کرده بود. 30 دقیقه طول کشید تا به منطقه موردنظر رسیدیم ولی فرود برای بالگرد امکان پذیر نبود. دو سه چرخی بر فراز منطقه زده شد تا خلبان ماهر این پرواز به سختی به روی یک زمین ناصاف و سراشیبی نشست. با سرعت هرچه تمام تر پیاده شده و بارها را به منطقه منتقل نمودیم.
با توجه به وضعیت منطقه، بالگرد به اجبار برگشت و ما ماندیم و روستاییانِ خوشحال! چون منطقه این روستا وسیع بود و زندگی هم عشایری، کمی طول کشید تا خانواده ها به سوی ما بیایند. هوا صاف شده بود و دل انگیز. باد سردی هم در حال وزیدن بود.
امدادگران شروع کردند به توزیع مواد غذایی و اقلام امدادی با هدایت ریش سفید روستا. پزشک تیم هم ویزیت و تجویز دارو را آغاز کرد و به کودکان و سالمندان توجه بیشتری نمود. نکته جالب این بود که برخی از کودکان روستایی به دکتر می گفتند: "دکتر یک شربت سرماخوردگی به ما بده چون خیلی خوشمزه ست" و ما همه از این قضیه خنده به میهمانی لبانمان می آمد.
دکتر دامپزشک هم کار خودش را که در آن ماهر بود، شروع کرد و چگونگی استفاده از داروهای دام را  به اهالی روستاها گوشزد می کرد.
چند ساعتی گذشت و رنگ و روی اهالی روستا بهتر شده بود که شروع کردند به روشن کردن آتش. آتش گرم در هوای سرد می چسبید. کتری چای و کمی نام و پنیر هم ضیافت را کامل کرده بود. نزدیک ساعت 4 بعداز ظهر بود که صدای بالگرد را شنیدیم و آماده برگشت شدیم. تعدادی از اهالی روستا را که بیماریشان شدیدتر بود، آماده سوارشدن به بالگرد کردیم.
پس از بلندشدن بالگرد، این دستان کودکان روستای تازه بود که ما را بدرقه می کرد؛ همان دست هایی که در آغاز عملیات نای تکان خوردن نداشت! خوشحال از عملیات موفقیت آمیز، به فرودگاه هوانیروز مسجدسلیمان برگشتیم و خداوند را به خاطر همه نعمت هایش سپاس گفتیم.

پایان عملیات: ساعت 18 بعد ازظهر

  • مجتبی طحان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی