حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

با محمدتقی ریسمانسنج، امدادگر پیشکسوت خوزستانی

مجتبی طحان | پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۵۸ ب.ظ

اشاره: همیشه کسانی در جامعه هستند که می توان به آن ها، به عنوان الگو و چهره نگریست. از آن ها نکات خوب یاد گرفت و به عنوان مربی و معلم از وجودشان استفاده کرد. چرا که هم خوب بلدند و هم خوب یاد می دهند.
از وقتی می شناسمش، نامش با چادر و اسکان اضطراری گره خورده است؛ گویی آن ها را برای هم آفریده اند. در طول این سال ها تجربیات فراوان و عمیقی در حوزه اسکان به هم زده و برای خودش و جمعیت هلال احمر خوزستان و حتی کشور یلی شده است. از قشنگی های کلاس هایش همین بس که نکات بسیاری در مورد زندگی، اخلاق، دوستی و ... را می توانی یاد بگیری.
محمدتقی ریسمانسنج از قدیمی های پیشاهنگی قبل از انقلاب و پیشکسوتان عرصه امداد  نجات و اسکان! بعد از انقلاب است. با درجه ایثار، شخصیتی افتاده دارد و همیشه لبخند بر لب، در دلهای ما جا کرده است. امدادگر نمونه استان در سال 1380 و دارای رتبه های برتر در اردوها، اسکان اضطراری، زندگی اردویی و هرچه در مورد اردو و اسکان است. ریسمانسنج و چهار هم تیمی دیگرش از بهترین های استان خوزستان هستند که امدادگران زیادی را تربیت کرده اند. گفتگوی مرا با وی بخوانید.


 
لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید.

محمدتقی ریسمانسنج متولد 1336 در اهواز، بازاری و دارای 2 فرزند. سال هاست که در کسوت امدادگری در جمعیت هلال احمر و پیش از آن پیشاهنگی مشغول فعالیت هستم. زندگی را دوست دارم و با شادی دوستانم شاد هستم و با ناراحتیشان، غمگین.

 

از چه زمانی وارد جمعیت هلال احمر شدید و چگونه؟

از سال 1350 وارد این تشکیلات شده ام. آغاز فعالیتم برمی گردد به قبل از انقلاب و نهضت پیشاهنگی و جمعیت شیر و خورشید. دلیل اصلی من برای ورود به نهضت علاوه بر علاقه من به کار گروهی و یادگیری مهارت های فردی و اجتماعی، راهنمایی استاد حمید مجدمی بود که آن زمان هم دارای اخلاق بود هم دانش علمی و هم عملیاتی که وجود ایشان برای من بسیار با ارزش و الگویی تمام عیار به شمار می رفت. ما یک تیم 5 نفره بودیم. حمید مجدمی لیدر ما، یوسف نژاد یرافی، ناجی رمضان احمدی، محمدرضا سعیدی و من. که بعدها مرحوم الفک ـ خدایش بیامرزد ـ هم به جمع ما وارد شد ولی این تیم 5 نفره هنوز هم دایر است و در عملیات ها و مانورهای مختلف شرکت می کند. پس از انقلاب هم وارد تشکیلات جمعیت هلال احمر شدیم و شروع کارهایمان در زمان سیل های مهیبی بود که در خوزستان اتفاق می افتاد.

 

قبل از انقلاب چه فعالیت هایی داشتید؟

پیشاهنگی یک نهضت جهانی و جدی قلمداد می شد و در کنار برخی مسائل منفی اش، نکات مثبت فراوان داشت به طوری که در بسیاری از ابعاد، حقیقتاً زندگی ما را می ساخت. به جز فعالیت های روزمره و تمرین های عملی، کمک رسانی درسیل ها و زلزله ها از فعالیت های ما بود. به خصوص آن زمان سیل های زیادی در خوزستان به وقوع می پیوست که ما در محوطه سازمان پیشاهنگی در پیچ استادیوم مشغول اسکان سیل زدگان می شدیم و فعالیت هایی از این دست داشتیم.

 

و بعد از انقلاب...

پس از انحلال سازمان پیشاهنگی با توجه به تعلق خاطری که در مورد امداد و کمک رسانی برای ما ایجاد شده بود، توسط مرحوم الفک و استاد مجدمی به جمعیت هلال احمر وارد شده و در فعالیت ها شرکت می کردیم. در واقع به دنبال جایی می گشتیم تا تفکر خدمت به مردم را یک بار دیگر بارور ساخته و برای نیازمندان جامعه مرهمی باشیم. پس با تیم 5 نفره مان وارد جمعیت هلال احمر شدیم. یادم می آید آغاز فعالیت ما هم مصادف شده بود با سیل و بعد از آن هم جنگ تحمیلی و سیل مجروحین.

 

وقتی نام اسکان اضطراری می آید، نام ریسمانسنج هم می آید؛ چرا اسکان؟

بعد از ورود به جمعیت، نمی دانم چه شد و آیا سیاستی بود یا خیر؛ هر کدام از ما ـ تیم 5 نفره ـ به سویی کشیده شدیم. سعیدی به آوار، رمضان احمدی به سیلاب، نژاد یرافی به پشتیبانی، من به اسکان و مجدمی هم که در همه عرصه ها استاد بود. در دوره های آموزشی هم به صورت تخصصی شرکت می کردیم. البته قبل از انقلاب در بحث اسکان و اردو در سازمان پیشاهنگی تجربه زیادی کسب کرده بودیم و اردوهای بسیاری را برگزار کرده بودیم. ولی به هرحال اسکان شد همزاد من و شدیم یار گرمابه و گلستان. یادم می آید در اولین دوره مسابقات چاف، استان خوزستان در بحث اسکان درخشید و از آن زمان به بعد، هرجا در مورد اسکان اضطراری سخن به میان می آید، بر استان خوزستان حساب جداگانه ای کشیده می شود. بعد از آن تا چند سال در اردوهای سازمان جوانان به عنوان کادر اردو شرکت می کردیم و به کارهای اردوها سر و سامان می دادیم. کسب مقام اول در اردوی منطقه ای شیراز در سال 73، کسب مقام اول آواربرداری و اسکان در اولین دوره مسابقات امداد و نجات در سال 74، کسب مقام اول در زندگی اردویی در دومین مسابقات امداد و نجات در چاف و ... از فعالیت های ما در این حوزه بوده است.
 من اردوگاه را دوست دارم. چادر را دوست دارم. وقتی وارد چادری می شوم، بوی آن یک حس ویژه ای به من القاء می کند. بدون چادر و اردوگاه زندگی برای من سخت است و این فعالیت ها مختص الان نیست. حتی قبل از انقلاب کمپ هایی برای مسافرین نوروزی برپا می کردیم و در پارک های مختلف اهواز مشغول خدمت به میهمانان استان می شدیم.

 

در طول این سال ها چه عاملی باعث شده تا از جمعیت فاصله نگیرید؟

اگر روزی کسی در ازای خدمت به خلق خدا، انتظار مادی داشت، هیچگاه موفق نخواهد شد. هیچگاه به جمعیت هلال احمر و فعالیتش یه دید مادی نگاه نکرده ام و به جز خدا، هیچ چشمداشتی از کسی نداشته ام. شاید یکی از دلایل اصلی من به عنوان یک امدادگر که سال ها ارتباط خودم را قطع نکرده ام، همین بوده است. من مزد فعالیت هایم و خدمت به مردم را در زندگی خود دیده ام. هم چنین وجود دوستان بسیار خوبی که در جمعیت داشته و دارم، چاشنی ارتباطم شده و جزءِ تعلقات خاطرم به این مجموعه شده است. چه این دوستان فقط به خاطر خدمت در جمعیت حضور پیدا می کنند و مثل من فکر می کنند و چشمداشت مادی ندارند برای همین است که به آن ها وابسته هستم.

 

تعریف شما از هلال احمر و امدادگر چیست؟

هلال احمر در یک جمله همان که امام خمینی(ره) گفت: یعنی خدمت صادقانه. یعنی شغل انبیاء و امدادگر یعنی مخلص یعنی صاف یعنی بی ریا...

 

یکی از بهترین خاطره های شما...

یکی از خاطراتی که مرا در امدادگری بیشتر تحریص و تحریک کرد، بر می گردد به سال ها قبل. روزی به همراه استاد مجدمی از کوچه ای می گذشتیم که خانمی را مشاهده کردیم که سراسیمه و فریادکنان به کوچه آمده بود و گریه می کرد. خیلی سریع از خودرو پیاده شدیم و به سمت این خانم دویدیم. می گفت: از بینی کودکش خون می آید. رفتیم داخل منزل و با خونسردی اقدامات اولیه را انجام داده و قضیه را مرتفع ساختیم. وقتی لبخند آن مادر و دعایش را دیدم، به وجد آمدم و تصمیم گرفتم حال که از دستم بر می آید، در راه امداد به دیگران بکوشم و در این مسیر بمانم. لبخند آن مادر  نگران هیچگاه از ذهنم پاک نمی شود.

 

و تلخ ترین...

برای من تلخ ترین خاطرات هنگامی است که دوستان امدادگر دچار اختلافاتی با هم می شوند در کار، اردو، عملیات ها و ... تلخ تر از آن، هنگامی است که نتوانم آن اختلاف را حل کنم.

 

وضعیت امداد و نجات را چگونه می بینید؟

در حال حاضر وضعیت خوب شده ولی ما نباید به این نقطه اکتفا کنیم و برای بهتر بودن می بایست تلاش بیشتری بنماییم. از حیث تجهیزات به توانمندی بالایی رسیده ایم و این، نقطه عطفی در تاریخ جمعیت می باشد. یکی از اتفاقاتی که باید در این راه بیفتد، همگون سازی آموزش است. باید برای آموزش یک سیاست کلی داشته باشیم که حتی با تغییر مدیریت هم آن سیاست تغییر نکند. اگر این رویداد واقع گردد، جهشی بزرگ در هلال احمر خواهیم داشت. در سابق نگاهی که به امدادگران می شد، ابزاری بود. انگار کار ما فقط جابجایی بود و بعضاً نگاهی تحقیرآمیز به ما می شد که در حال حاضر این نگاه مانند سابق وجود ندارد و خیلی بهتر شده است.

 

می گویند شما از مشتری های همیشگی ساعت صفر هستید. چرا؟

ساعت صفر یعنی آمادگی. یعنی تجربه ای آینده نگر. یعنی جدی گرفتن حادثه. یعنی ارزیابی توان امدادی. در ساعت صفر است که ما می فهمیم که چند مرده حلاجیم. آیا برای رویارویی با حوادث آماده هستیم یا نه؟ البته با تأسف در حال حاضر شاهدیم که ساعت صفر جدی گرفته نمی شود و تقریباً رو به فراموشی رفته است. در ساعت صفر فرضی می توان به نقص ها، کمبودها و ناتوانی ها پی برد و آن ها را مرتفع کرد.

 

نظر شما در مورد کلمات زیر:

هلال احمر: دوست داشتنی

تیم 5 نفره: عشق

اردوگاه: خانه ی دوم

امدادگر: یار جدانشدنی

اسکان: جای بی پناهان

رنگ مورد علاقه: آبی

فصل دوست داشتنی: بهار

 

به امدادگران جوان چه توصیه ای دارید؟

بعد از گذراندن آموزش، از هلال احمر جدا نشده و پایبند ارزش های آن باشند. فکرشان، مادی نباشد. کارشان برای خدا و رضای او باشد. اگر غیر از این باشد، نتیجه ای نخواهد داشت و بهتر است که مسیر خود را از جمعیت جدا کنند. البته جمعیت هلال احمر هم باید این جوان ها را جذب کند و راه جذب و نگهداشت این امدادگران جوان، برخورد مثبت است و می بایست برای آن ها برنامه ریزی های دقیق صورت پذیرد.

 

سخن آخر

در آخر تشکر می کنم از همه کسانی که برای من زحمت کشیده اند. درود می فرستم به روح مرحوم الفک که عمری را در راه کمک به مردم گذراند و درس های زیادی از او آموختم. از آقای هوشمند قدردانی می کنم که به عنوان مسؤول پیشاهنگی، خوبی های فراوانی به من داشته است. از حمید مجدمی سپاسگزارم که حق معلمی بر گردن من دارد و همیشه به یاد تیم 5 نفره و دوستان بهتر از جانم خواهم بود. جا دارد یادی از مربیان خوبم آقایان سارنگ، رمضانیان، خدابنده و مزیدآبادی هم داشته باشم و برایشان آرزوی موفقیت کنم. ان شاء الله افرادی جذب جمعیت شوند که تفکر خدایی بودن را داشته باشند و اگر چیزی یاد گرفتند، از جمعیت جرا نشوند که تشکیلات خوبی است و به درد جامعه و فرد می خورد. به امید آن روز که در هر خانواده یک امدادگر باشد.
  • مجتبی طحان

نظرات  (۱)

باسلام
آنانکه به بندگان خداوند برروی زمین کمک می کنند دستان خداوند بر روی زمین هستند.
پیامبراکرم(ص)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی