حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

با کاظم یلالی، امدادگر نمونه سوسنگردی

مجتبی طحان | يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۱۳ ب.ظ

اشاره: یکی از اعیاد اصلی عرب ها که حضور در آن ردخور ندارد، عید سعید فطر است. یعنی هرجای دنیا که باشند، برای گذران این عید، خودشان را به شهر و وطنشان می رسانند تا در کنار خانواده و اقوامشان این عید را گرامی بدارند و خوش باشند. اما مردِ داستان ما آنقدر به امدادگری تعلق خاطر دارد که پس از زلزله آذربایجان و دو روز مانده به عید فطر، با تیم اعزامی استان به مناطق زلزله زده رفت و نماز عید را در کنار کسانی به جا آورد که دچار حادثه شده بودند و آن روز به جای خانواده، شیرینی فطر را نه برای خود که برای زلزله زدگان اهری به ارمغان گذاشت و به گفته خودش یکی از بهترین عیدهای فطر در زندگیش رقم خورده بود.
مردِ داستان ما یعنی کاظم یلالی، یکی از چهره های مهربان، دوست داشتنی، مؤدب، متین و با پشتکار جمعیت هلال احمر سوسنگرد است که سال هاست بدون هیچ تمنایی در این نهضت خداپسندانه فعالیت می کند و تواضعش بر همگان هویداست.

گفتگوی مرا با وی بخوانید. 

 

خودتان را معرفی بفرمایید.

کاظم یلالی هستم. متولد روستای کوت در ورودی دشت آزادگان. 37 ساله، متأهل و صاحب سه فرزند. امدادگر جوان جمعیت هلال احمر دشت آزادگان.

 

چگونگی ورود به جمعیت هلال احمر...

ورود من به هلال احمر داستانی دارد. شاگرد دبستان بودم و آرام و قرار نداشتم. تا اینکه جنگ شروع شد. سوسنگرد به عراق خیلی نزدیک است و بعد از شروع جنگ، به سرعت صحنه زد و خورد و جنگ تن به تن شد و ناامنی همه جا را فرا گرفت. روزی تعدادی از نیروهای سپاه و ارتش به همراهی تعدادی امدادگر هلال احمر به دبستان ما آمدند و گفتند که باید دبستان برای تبدیل به یک درمانگاه صحرایی تخلیه شود. هنوز در حال تخلیه مدرسه بودیم که من با شیطنت کارهایشان را رصد می کردم. تخت های بیمارستانی و لباس های قشنگ امدادی و اقداماتی که بر روی مجروحین انجام می دادند، در نظرم خیلی زیبا و دل انگیز آمد و مرا شیفته خودش کرد.
سال ها گذشت و من به دنبال یک فرصت بودم که به خیل عظیم این نهضت بپیوندم. پس از اتمام خدمت سربازی در سال 73 به همراه برادرم وارد مجموعه شده، دوره امداد و کمک های اولیه را گذراندیم و شدیم امدادگر جمعیت هلال احمر دشت آزادگان. اولین کارت رسمی عضویت را هم در سال 78 دریافت کردم و در حال حاضر حدود 20 سال است که هلال احمر در زندگیم وارد شده و جزئی از وجودم شده است.

 

تعریف شما از هلال احمر...

خیلی سخت است که آدم بخواهد هلال احمر را در یک یا چند جمله تعریف کند. دوست ندارم کلیشه ای هم بگویم. همه می گویند عشق، ایثار و فداکاری. تمام این تعاریف را قبول دارم ولی... نمی دانم... همان عشق... فقط عشق!

 

تعریف امدادگر از دیدگاه یک امدادگر...

امدادگر یعنی کسی که وجودش را وقف خدمت کرده است. بدون چشمداشت. بدون یک ذره نگاه مادی. امدادگر یعنی مخلص، یعنی عاشق، یعنی کسی که از تمام هستی اش گذشته است. امدادگر یعنی کسی که لبخند یک درمانده را با تمام دنیا عوض نمی کند. کسی که تمام وجودش از مهربانی مملو است و جز خدمت به خلق خدا به هیچ چیز نمی اندیشد.

 

فعالیت های هلال احمری شما از چه زمانی آغاز شد؟

بعد از سال 73 که به عنوان یک امدادگر ساده وارد مجموعه شدم، با گذراندن دوره های مختلف و شرکت در عملیات های امدادی و عام المنفعه در مناطق گوناگون به پای ثابت برنامه های هلال احمر تبدیل گشته و لباس قرمز امداد را از خودم جدا نمی کردم. تا سال 80 که با حضور در دوره مربیگری امداد و کمک های اولیه به عنوان مربی، فصل جدیدی در فعالیت های من شروع شد. مدتی هم به عنوان جایگزین مسئول امور جوانان سوسنگرد و مربی ورزش جوانان کار کردم. به آموزش علاقه داشتم و بیشتر وقتم را صرف آموزش می کردم. پس از آن دوره های مختلف تخصصی را نیز در دستور کار گذاشته و از جاده تا پیش بیمارستانی و آوار و ... را طی کردم و در تیم واکنش سریع استان عضو شدم.

از بین آموزش ها همیشه امداد و کمک های اولیه را بیشتر از همه دوست داشته ام. چون به نظر من اصلی ترین کار ما همین کمک های اولیه و احیاست. همچنین مرا به یاد خاطرات گذشته و مدرسه ای که تبدیل به درمانگاه شد، می اندازد.

 

بهترین خاطره امدادی...

آیه ای در قرآن است که می فرماید هرکس جان یک نفر را نجات دهد، گویی جان تمامی انسان ها را نجات داده است و من با چشم خودم بارها و بارها این مطلب را دیده ام. نزدیک به ایام نوروز در پست امدادی شهدای هویزه بودیم. ساعت حوالی12 شب درحالی که طنین سکوت بر همه جا سایه انداخته بود، ناگهان با صدای فریاد چند نفر از جا پریدیم. با فریاد می گفتند که حاجی نباید بمیرد. خیلی سریع خودمان را به بالین فردی رساندیم که هیچ گونه علائم حیاتی نداشت. بچه ها دور و برش بر سر زنان گریه می کردند و فضا را ناآرام کرده بودند. به سرعت دست به کار شده و با احیای قلبی و ریوی حاجی را برگردانده، وضعش را تثبیت کرده و به مرکز درمانی انتقال دادیم. داستان ازین قرار بود که حاجی داستان ما از راویان جنگ با جانبازی 70 درصد، پس از تعریف خاطره ای به یاد دوستان شهیدش افتاده و حالش خراب شده بود که به خیر گذشت. دکتر کشیک می گفت اگر خدمات امدادی شما لحظاتی دیرتر به وی می رسید، شهید می شد و مکرر از اقدام به موقع ما تشکر و تمجید می کرد. پس از انتقال وی به مقر اردویی هویزه، همه مانند پروانه به دورش حلقه زده و شادی می کردند. از شادی بچه ها آنقدر خوشحال شده بودم که اشک هایم مثل فواره از چشمانم می تراوید و هنوز هم از یادآوری آن شب، کامم شیرین می شود.

 

و تلخ ترین خاطره...

بدترین خاطره من در هلال احمر هنگامی است که به واسطه پایین بودن مدرک تحصیلی ام ـ دیپلم ـ از رفتن من به یک دوره آموزشی ممانعت می شود. این قضیه برایم آنقدر سخت است که به هنگام یادآوری دچار استرس می شوم. وقتی می گویند چرا پر از استرسی، می گویم که به خدا من عاشق امدادگری هستم. حاضرم از تمام زندگیم دست کشیده و به هلال احمر بپیوندم. عاشق دوره های آموزشی هستم.
همچنین عدم امکانات در عملیات ها باعث تلخکامی من می شود. به یادم می آید زمانی با یک پاترول آمبولانس درگیر حادثه ای در مرز چزابه شده بودیم و وقتی مصدوم را تثبیت کردیم، آمبولانس روشن نشد. با کمک مردم پاترول را روشن کرده به راه افتادیم. از تلخند های مردم خیلی ناراحت شده بودم. در وسط مسیر چون آمبولانس کمک فنر مناسبی نداشت، باعث رنجش مصدوم شده بود که این خاطره، یکی از تلخ ترین خاطرات امدادگری من می باشد.
البته به حمدا... با توجه به توانمندی ناوگان امدادی ما در چند سال اخیر، مدت هاست از این گونه خاطرات تلخ ندیده و نشنیده ایم.

 

کاظم یلالی که سالهاست در ایام نزدیک به نوروز به راهیان نور خدمت می کند، حال و هوایش چگونه است؟

من جنگ را با توجه به سن کم دیده ام. عموی من در کنارم شهید شد و پیکر بی جان و خون آلود او همیشه در نظرم نمایان است. این سرزمین، دیار شهداست و خدمت به زائرین شهدا در نظر من کمتر از شهادت نیست. آن جا به آسمان و آسمانی ها نزدیک تری و احساس سرزندگی می کنی. برخی مواقع علاوه بر خدمات امدادی، کار روایت گری نیز انجام می دهم و از این کار به خود می بالم.

 

وقتی لباس امداد را می پوشید، چه احساسی به شما دست می دهد؟

احساس سبکی. احساس مسئولیت. احساس می کنم مسئول حفاظت و نجات جان انسان ها شده ام. حس خوبی است...

 

ناملایمات و تألمات روحی از کانال برخی از افراد رابطه یلالی را با هلال احمر قطع نکرده، چرا؟

همان علاقه ای که به جمعیت دارم، باعث شده که هیچ چیز مانع تداوم ارتباطم با جمعیت نشود. کم لطفی و بی مهری زیاد دیده و شنیده ام. بارها تصمیم گرفته ام که به جمعیت نروم، ولی نتوانسته و برگشته ام. اگر صد بار قدرت انتخاب داشته باشم، باز هم هلال احمر را انتخاب می کنم چون این کار را برای رضایت خود و خدا انجام می دهم و نیاز مالی ندارم. هدف من پول و پله نیست و فقط عشق است و عشق...

 

وضعیت امداد را چگونه می بینید:

به نسبت گذشته خیلی بهتر شده ایم. خوب است در زمینه همگون سازی و به روز نمودن آموزش ها تلاش بیشتری شود و به انتقال دانش عملیاتی اهتمام ویژه ای مصروف شود. همچنین باید حس اعتماد به نفس را در امدادگران افزایش داد و القا نمود که هیچ گاه تصور نکنند که از بقیه دستگاه های اجرایی ضعیف ترند. با تمام احترام فکر می کنم که بچه های امدادگر از برخی دستگاه های دخیل در حوادث خیلی قوی ترند ولی جایگاهشان به درستی شناخته نشده است که با توجه به فعالیت های مطبوعاتی و تبلیغاتی حال حاضر به این مهم دست پیدا خواهیم کرد.

 

 به امدادگران جدید چه توصیه ای دارید؟

البته بنده هم یک امدادگر جوان هستم و خودم را در حد یک سفارش کننده نمی بینم. اما توصیه ام به عنوان یک دوست این است که احترام پیشکسوتان این عرصه را بیش از پیش و همواره داشته باشند که این پیشکسوتان، سرمایه های ما هستند. دوم این که در فکر منفعت مالی از راه امدادگری نباشند و در این صورت موفق نخواهند شد. نیتشان فقط و فقط کمک به مردم بی پناه و مضطر باشد.

 

چه دوره هایی را برای آموزش بیشتر پیشنهاد می کنید؟

دوره امداد و کمک های اولیه. هر قدر هم در امداد و نجات متخصص باشیم، همگان ما را به امداد و کمک های اولیه می شناسند. پس از رهاسازی و مراحل جستجو و نجات هم نیاز به این مهارت بیشتر از دیگر مهارت ها احساس می شود و پس از آن اسکان اضطراری و اردوگاه موقت...

 

از نظر شما یک امدادگر چه مشخصاتی دارد؟

همه دوستان در مورد صفات یک امدادگر صحبت کرده اند و من اطاله نمی کنم. فقط یک صفت است که به نظر من اگر امدادگران نداشته باشند، نباید در این عرصه وارد شوند! امدادگر باید یک شخصیت محکم و مقتدر داشته باشد چرا که با صحنه هایی روبرو می شود که تحملش سخت است. تصاویری را می بیند که دل هر سنگ دلی را به درد می آورد چه برسد به امدادگر که مهربان است و عاطفی. دیدن یک نوزاد در آغوش مادر، حادثه ای نیست که به راحتی بتوان آن را تحمل و فراموش کرد... دیدن بدن های قطعه قطعه شده در یک انفجار، برای اکثر افراد قابل تصور نیست و این امدادگران هستند که با قدرت و جسارت تمام وارد معرکه شده و دست به فداکاری های جانانه ای می زنند. درود خدا بر ایشان...

 

از این امدادگران چگونه می شود تقدیر کرد؟

هیچ کس نمی تواند از ایشان تقدیر کند جز اجری که خدای منان برای ایشان در نظر گرفته است. البته امدادگران هم به دنبال چشمداشتی برای کارهایشان نیستند. این عزیزان خدا نیاز به تجلیل ندارند و تنها نکته ای که جزء انتظارشان به شمار می آید، احترامی است که به این خوبان خدا گذاشته می شود و دیگر هیچ!

 

از خانواده چه خبر؟

تمامی اعضای خانواده من، هلال احمری هستند. دوره های آموزشی را گذرانده اند و به جمعیت علاقه دارند. هلال احمر در زندگی نقش ویژه ای دارد چرا که اگر این گونه نبود، نمی توانستم تا این حد به فعالیت های امدادی و عام المنفعه بپردازم. برخی از دوستان به شوخی می گویند، پایگاه دوم جمعیت هلال احمر سوسنگرد، خانه کاظم یلالی است چرا که برخی از دوره های آموزشی هم در منزل ما برگزار می شود. البته این علقه هلال احمری هم برخی از اوقات به داد ما رسیده است. زمانی سر سفره لقمه ای در گلوی پسرم گیر کرد که با آموزش های هلال احمر توانستم او را از حادثه ای تلخ نجات دهم.

 

آخرین گفته یا سخن نگفته...

دوست دارم هلال احمر را همه مردم بشناسند. مثل زمان ما نباشد که مردم شناخت درستی از جمعیت نداشتند. آرزویم این است که آنقدر کار کنیم و جمعیت را به مردم بشناسانیم که خانواده ها برای پر نمودن اوقات فراغت فرزندانشان به هلال احمر پناه بیاورند. هلال احمر جای با صفایی است. می تواند محل رشد و شکوفایی باشد. من این مسائل را به چشم دیده ام. سعی کنیم مردم را به شرکت در دوره های آموزشی ترغیب کنیم و دوست دارم اگر کسانی به دید دافعه ای به جمعیت می نگرند، نگاهشان را به خاطر جوانان این مرز و بوم تغییر داده و هلال را مأمنی برای تمام ایرانیان نماییم. ان شاء ا...
  • مجتبی طحان

نظرات  (۲)

بنده دوره کارشناسی امداد و  نجات با آقای یلالی همکلاس بودم ایشان انسان پاک و دوستداشتنی و عاشق شغل امداد گری بودند خدا پشت و پناهت برادر یلالی
چقدر زیبا و واقعی مخصوصا گلوی پسرتان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی