حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

رستاخیز عشق!

مجتبی طحان | سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۱۵ ب.ظ

خبر کوتاه بود. استاد حمید مجدمی درگذشت...

برای هیچ کس قابل باور نبود. تعدادی از دوستان نزدیکش، خود را به بیمارستان رسانده بودند و اشک آلود بر سر و سینه می زدند. به دنبال راهی برای تخلیه خود می گشتند؛ چون این درس را از استاد خویش فرا گرفته بودند که عدم تخلیه روانی همان مرگ خاموش است برای امدادگران ولی از این گریه و زاری و آه و فغان ره به جایی نمی بردند و سبک نمی گشتند. خوب می دانستند دست روزگار این بار گلی نازنین را چیده است. پیر مرادشان، ریش سفیدشان، سنگ صبورشان، سبب وصلشان، آرام جانشان و مایه امیدواریشان به خواب ابدی رفته بود. آن هم در یک خواب آرام!

این ماه های آخر و به خصوص بعد از بازنشستگی از خدمت در آموزش و پرورش، حضورش در هلال احمر بیشتر شده بود آن هم به دلیل تدریس در مرکز علمی کاربردی هلال احمر خوزستان. دانشجویانش همیشه می گفتند که بهترین کلاس ما با حضور استاد مجدمی و تسلطش بر مطالب رقم می خورد. می گفتند وقتی مجدمی درس می داد، از عمق وجود درک می کردیم چه می گوید. همیشه شاگردانش را می دیدی که پروانه وار گرد شمع وجودش می چرخیدند و بهره ها می بردند.
سخن گفتن و نوشتن در مورد کسی که 48 سال در فعالیت های اجتماعی و امدادی بوده و دمی از آنات عمرش را بی دغدغه خدمت نگذرانده است، بسیار مشکل است. در مورد کسی که به گفته خودش، همه زندگیش را نه وقفِ خانواده، که وقفِ خدمت به هم نوع و تربیت کسانی که تفکر خدمت دارند، کرده بود.
سال ها در کسوت امدادگری از حاج حمید مجدمی انسانی با تجربه ساخته بود که در عین اقتدار، بسیار عاطفی بود. کلمه "نه" و "نمی توانم" را هیچ گاه از زبانش نمی شنیدی، گویی سرشتش با دافعه بیگانه بود. فرق نمی کرد چه کسی هستی و از کجا آمده ای؛ مطمئن بودی که برای درخواستت، پشتیبانی حمید مجدمی را خواهی داشت.
در هنرهای تجسمی و خلاقیت های فردی و گروهی از سرآمدان روزگار خودش بود. عاشق آموزش و تربیت و تعلیم. پیشاهنگ پیش کسوت که جز  او و چند نفر از هم دوره هایش، کسی به گرد پایشان در این عرصه نمی رسید. تعلق خاطرش به اسکان و پشتیبانی بر هیچ کس پوشیده نبود. مربی درجه یک امداد و کمک های اولیه که از طرف فدراسیون بین المللی جمعیت های صلیب سرخ و هلال احمر به عنوان عضو برجسته شناخته شده بود و این گواه کم نظیریش است.
مدرس مراکز علمی و کاربردی در استان خوزستان که روزگاری کشتی بچه های استثنایی را هم به ساحل نجات رسانده بود. شاید بتوان گفت که در استان ما هیچ امدادگری نیست که ساعتی از عمرش را از محضر استاد حمید مجدمی تلمذ نکرده و کسب تجربه ننموده باشد. و این همه، شوری است که عشق در نهاد او نهاده بود!


روز واقعه...

17 اردیبهشت همانند روزهای گذشته برای ادامه فعالیت ها با محمدرضا سعیدی از شاگردان قدیمیش به هلال احمر استان آمده بود. در آستانه روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر مصاحبه ای رادیویی داشت که در حدود ساعت 12 ظهر انجام شد. برای ساعت 9 شب هم یک برنامه زنده رادیویی به زبان عربی برایش هماهنگ شده بود که هیچگاه به آن برنامه نرسید!
محمدرضا سعیدی می گوید بعد از اتمام کارهایش، به اتفاق به سوی منزلش حرکت کردیم. هیچ نشانی از خستگی، بیماری، ناتوانی و درد در او مشاهده نمی شد و دست کم خودش هیچ حرفی در این باره نزد. تعارفی کرد که نزد او بمانم. گفتم شما جز دوستان و شاگردان، همسر و فرزندانی دارید؛ خوب است در خدمت ایشان نیز باشید که ای کاش دعوتش را می پذیرفتم و امروز با حسرت در موردش صحبت نمی کردم.
محمدتقی ریسمانسنج از شاگردان و نزدیکان حاج حمید مجدمی اولین نفری بود که خبر انتقال استاد را به بیمارستان از زبان دخترش شنیده بود. او می گوید: در حدود ساعت 5 بعد از ظهر آماده شده بودم که به دنبال کاری بروم. تلفن همراه به صدا درآمد و خبر از حادثه ای ناگوار می داد. دختر حاجی با گریه گفت که حال پدر در خواب دگرگون شده و گویا ایست قلبی داشته است. ما هم با 115 تماس گرفته و او را به بیمارستان گلستان منتقل کردیم. ریسمانسنج می گوید: به سرعت خودم را به بیمارستان رساندم. عوامل درمانی حدود 20 دقیقه اقدامات لازم را بر روی استاد انجام داده ولی با تأسف نتیجه ای در بر نداشت و این گونه بود که گوهری بی بدیل از دست ما رفت.

 

روز موعود...

امروز 18 اردیبهشت است. روز جهانی صلیب سرخ و هلال احمر. اما برای حمید مجدمی روز موعود! و برای هلال احمر خوزستان و کشور یک روز تلخ. گویی استاد اخلاق و چهره کم نظیر عرصه امداد و نجات در این روز بزرگ، باز می خواهد برای شاگردانش طرح درسی داشته باشد. درسی به یاد ماندنی از وفا و مانایی!
اتاق ها، راهرو، کلاس ها و محوطه جمعیت هلال احمر خوزستان پر از جمعیت سیه پوش است که برای بدرقه استادشان آمده اند. با چشمانی اشک آلود که نشان از مهر و محبت استاد و شاگردی ست. پیکر مطهر استاد مجدمی بر روی دوش اهالی قد خمیده هلال احمر مسیر راهروهای مرکز علمی کاربردی را طی می کند؛ جایی که نوای دل انگیزش هنوز در فضا طنین انداز است و لحن پدرانه اش زبانزد خاص و عام. دانشجویان در حالی زمزمه گر کلیدی ترین شعر توحید یعنی لااله الا الله اند که پیکر استادشان بر دوش به سوی جایگاه ابدی در حال عزیمت است.
امروز هرکه را بنگری، با خود نجوا می کند: از خوبی ها، صبوری ها، مهربانی ها و دلسوزی های مجدمی؛ از علاقه فراوانش به یاد دادن، از بی قراری هایش برای خدمت به مردم، از قدم ها و قلم هایش برای ماندگاری این نهضت خدایی و از ...
نشان سازمان امداد بر روی تابوت استاد مجدمی قرار گرفته است. آمبولانس حامل پیکرش در میان جمعیتی فراوان و عاشق به سوی بهشت آباد اهواز در حرکت است. جوان های عشیره به احترامش حماسه سرایی می کنند و از بزرگی اش می گویند. یزله کنان از فقدانش می نالند و آوای عزا سر می دهند.
اهالی حسینیه اباذر اهواز که مجدمی هم یکی از ایشان بود، آمده اند و بیرق سیاه عزا به دست، برای پیرغلام امام حسین(ع) نوحه خوانی می کنند. پیکر استاد مجدمی آماده پیوستن به خاک است. شعری در ناخودآگاهم طنین انداز شده است: هرگز نمیرد هرآنکه دلش زنده شد به عشق/ثبت است بر جریده عالم دوام ما. آن سوتر چند چهره آشنا نظر برخی ها را به خود جلب کرده است: سیه پوش آمده اند. از تهران: محمود رمضانیان، شهریار مزیدآبادی، منوچهر خدابنده، شاهمرادی و سعید متانی.
یکی می گوید این افراد از قدیمی های امداد و نجات کشور و از دوستان امدادی مجدمی هستند. احساس می کنی نفسشان بالا نمی آید به یاد روزهایی که با هم داشته اند. غمگین و نالان به روزهای با هم بودن می اندیشند که دیگر به پایان رسیده است. این خاک است که بین ما و جسم بی جان استاد فاصله انداخته است. روحش اما جمعیتی نالان را مشاهده می کند که در فراقش می گریند و می سوزند و حیرانِ فردایِ بی "او"یند.
صدای صلوات و فاتحه اطراف مزار حاجی را پر کرده است. همه به هم تسلیت می گویند و یکدیگر را به صبر و سپاس دعوت می کنند. گویی استاد حمید مجدمی با همگان هم خانواده، خویشاوند و نزدیک بوده است!
یکی آن طرف تر با خویش می گوید: این نیز بگذرد...

 

اینک...

اینک ماییم و جای خالی یک ایثارگر فرهیخته و یک امدادگر مهربان. تصور فقدان استاد مجدمی برای اهالی هلال احمر خوزستان و دوستان و شاگردانش بسیار جانکاه و طاقت فرساست. آن جا که برای هر کاری، این تخصص مجدمی بود که به فریاد می رسید. آن جا که در هر فعالیت، حضورش روشنی بخش و کارساز بود. آری در امروزِ ما، جای یک مرد بزرگ خالی است. او که از اهالی بهشت خدا روی زمین بود. او که با تمام افق های باز نسبت داشت و معنی آب و زمین را خوب می فهمید...
او که هلال احمر را با نگاه باز می شناخت و می گفت: اگر بخواهم هلال احمر را تعریف کنم، به عنوان یک امدادگر، هرکجا که نشانش را می بینیم، مثل هلالش خمیده می شویم. سر به زمین می ساییم که هم شاکر باشیم و هم خدمت گزار!
او که در تعریف امدادگر می گفت: امدادگر را نمی توان تعریف کرد. امدادگر کسی است که عشقِ خدمت در وجودش هست. امدادگر کسی است که بر روی گلوبول های قرمزش نوشته اند "امداد". او احساس می کند که همیشه باید خدمت کند نه فقط در حادثه. همیشه خودش را عضوی از جامعه، وابسته به جامعه و مدیون آن می داند و خویش را موظف می داند که به جامعه خدمت کند. امدادگر واژه ایست که به راحتی تعریف نشده و به سختی هم درک می شود و هر کس آن را درک کند، نمی تواند از آن جدا گردد.
و سخن آخر استاد مجدمی: خدمت، خدمت، خدمت!!!
تا زمانی که می توانم به مردم خدمت کنم، در هلال احمر خواهم ماند. از همه جوانان می خواهم به این نهضت خیریه بپیوندند، عضو شوند و خدمت را درک کنند. هم عظمت و هم زیبایی و هم نعمتش را. خدمت به مردم لذتی دارد که توصیف شدنی نیست و هرکه با آن آشنا شود، طعم لذتش را با هیچ چیز، عوض نمی کند.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

  • مجتبی طحان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی