حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

با یعقوب کعب عمیر، نجاتگر اهوازی

مجتبی طحان | جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۲ ق.ظ

اشاره: برخی اوقات با افرادی آشنا می شوی که دارای خصلت هایی انسانی اند که درخشش آن ها تو را به شدت جلب و جذب می کند و به قول خودمان می گویی که مهرشان در دلت افتاده است. اگر دلت برای دیدن این افراد تنگ شده است، چند تن از این دست آدم ها را می توانی در پایگاه امداد جاده ای شهید علی چعب پیدا کنی. اعضای ثابت پایگاه که اکثراً برادر و عمو زاده هستند و در استان خوزستان به "شیران چعب" معروفند، از بهترین های نجات و رهاسازی در جاده به حساب می آیند. این شیران پرآوازه و متواضع، هم در اخلاق زبانزد هستند و هم در امداد. "یعقوب کعب عمیر" یکی از این هاست که حدود 12 سال است جاده اندیمشک ـ اهواز را رها نکرده است. لبخند همیشگی اش، او را به چهره ای محبوب در میان هم دوره ای هایش بدل ساخته است. با وجود سن پایینش، تجربه ای فراوان را به خصوص در جاده، در طول این سال ها برای خود رقم زده است و به گفته خودش جاده و او دو یار جدانشدنی، دو همسر، دو دوست و دو رفیق شفیق اند.


خودتان را معرفی نمایید.

یعقوب کعب عمیر. 30 ساله، متأهل و صاحب 2 فرزند و دانشجوی کاردانی امداد سوانح.

 

از زندگی در پایگاه امداد جاده ای بگویید.

اگر بخواهم از زندگی در پایگاه بگویم، باید از یک چاشنی مهم و یک انگیزه خاص بگویم. چرا که زندگی در فضای همراه با درد و رنج و سختی بسیار مشکل است و هر کسی طاقت گذران آن را ندارد. بسیاری از اوقات تصاویری را می بینی که ممکن است آثار مخربش تا آخر عمر هم تو را رها نکند ولی این عشق است که غیر ممکن ها را ممکن کرده است. زندگی من در پایگاه سراسر عشق است و بس. روزی که لباس پوشیده و سر صحنه می روم، می دانم که قرار است کاری بزرگ را رقم زده و به واسطه امدادگری، جان انسانی را نجات دهم. آن روز می تواند یکی از خاطره انگیزترین روزهای زندگی من باشد و اگرعاشق نباشی، این کمک ها و امدادها برای تو دلچسب نخواهد بود و گواه این حرف، کسانی هستند که بی توجه و بی تفاوت از کنار آسیب دیده ای می گذرند بدون اینکه حتی نیم نگاهی برای کمک به او داشته باشند.

 

چند سال است در حوزه امداد و نجات فعالیت می کنید؟

به صورت مستمر 10 سال است که در پایگاه امداد جاده ای مشغول فعالیت هستم. یعنی از ابتدای افتتاح پایگاه شهید علی چعب. زمین پایگاه اهدایی اهالی روستا به جمعیت هلال احمر بود و با توجه به علاقه ای که داشتم، به صورت امدادگر نیمه وقت وارد کار شدم و تا امروز هم علاقه ام به عرصه امداد و نجات هنوز کاسته نشده است که اضافه هم شده است.

زمانی که پایگاه افتتاح شد، برای امدادگرانی که از اهواز می خواستند به پایگاه بیایند، طی مسیر مشکل بود چرا که بین اهواز تا پایگاه تقریباً 45 کیلومتر فاصله است. مسؤولان وقت هلال احمر به جوانان روستا پیشنهاد کردند که در صورت تمایل می توانند به عنوان امدادگر در پایگاه فعالیت کنند البته به شرط گذراندن دوره های امدادی. این پیشنهاد از طرف آقای آلبوخنفر ـ معاون امداد و نجات وقت ـ به ما داده شد و چون در این مدت کوتاه علاقه ای برای ما نسبت به امداد ایجاد شده بود، پس از طی دوره های امداد جاده ای، شدیم امدادگر پایگاه بین شهری علی چعب. اولین مدرس ما، حاج حمید مجدمی بود که بنای این عشق و علاقه را پایه گذاری کرد و صفات یک امدادگر را برای ما تشریح کرد. در بحث جاده، دوره کمک های اولیه را باز مجدمی به ما آموزش داد و دوره نجات در جاده و مباحث فنی اش را در کلاس حمید عبیات و شاکر طرفی آموختیم.

 

تعریف هلال احمر از نظر یعقوب کعب عمیر.

به نظر من هلال احمر با امدادگر تعریف می شود. یعنی تعریف این دو با هم امکان پذیر می شود. به عبارت دیگر این دو لازم و ملزوم همدیگرند. امدادگر یک مکمل است برای هلال احمر در حوادث. امدادگر از خودش چیزی ندارد مگر در کنار هلال احمر و هلال احمر بدون امداد و امدادگر یک شیر بی یال و دم است.

 

امدادگر و وظایف اصلی اش از نظر شما.

حفظ خونسردی برای امدادگر بسیار مهم است. اگر من به عنوان یک امدادگر در صحنه تصادف استرس داشته باشم، همین فشار و نگرانی به کسانی که در صحنه هستند، منتقل می شود و کارایی را کم می کند. امدادگر باید حافظ جان و مال و اسرار مردم باشد یعنی امدادگر می بایست امین مردم باشد. چرا که در صحنه تصادف و حادثه هرگونه اتفاقی خواهد افتاد.

 

نشان هلال احمر را که می بینی، چه حسی در شما ایجاد می کند؟

حس خوب اشتیاق برای خدمت به مردم. احساس می کنم که با وجود نشان سرخ هلال، آدم بزرگی شده ام که بدون آن نیستم. رنگ قرمز همیشه برای من امداد و نجات را تداعی می کند. رنگ قرمز، ایجاد حیات است برای کسانی که امید به زندگی برایشان کم شده است.

 

زیباترین خاطره در جاده؟

خاطرات جاده ای من بسیارند و به سختی می توان یکی از آن ها را انتخاب کرد. اوایل شب خبر دادند که تصادفی در ده کیلومتری پایگاه اتفاق افتاده است. یک تریلر به علت خواب آلودگی راننده به شانه کناری جاده متمایل شده و پس از آن واژگون شده بود. صحنه بسیار شلوغ بود و راننده هم در موقعیت حساسی قرار گرفته و در کابینِ له شده تریلر محبوس شده بود. راه رسیدن به راننده هم خیلی سخت بود. وسایل ست نجات را به پایین جاده و نزدیک موقعیت حمل کرده چند ساعتی عملیات طول کشید. با هر سختی ای نزدیک راننده رسیدیم. راننده ای که دیگر امیدی به زندگی نداشت و این ناامیدی را به راحتی از چهره خون آلودش می خواندم. هنگامی که رهاسازی انجام شد، راننده نجات یافته با همان حال نزار از ما تشکر کرد و من "امید به زندگی" را یک بار دیگر در چهره اش دیدم. از این خوشحال بودم که ناامیدی به امید بدل شده بود و از این حسِ امیدواری، هنوز احساس رضایت و سرور به من دست می دهد. هیچ خاطره ای برای زیباتر از این نیست که حس قشنگ امید را برای محتاجان و نیازمندان به کمک زنده نمایم.

 

تلخ ترین خاطره شما؟

تصادفی اتفاق افتاده بود و طی آن یک پژو پارس با سرعت زیاد به زیر یک دستگاه تریلر 18چرخ رفته بود. پژو دو سرنشین داشت؛ پدر و دختری که برای ثبت نام دانشگاه به اهواز می رفتند. پس از رهاسازی متأسفانه پدر با جراحات وارده فوت کرده و دخترش آسیب جدی ندیده بود. دختر برای انتقال پدر به آمبولانس، به ما اجازه نمی داد. حدود نیم ساعت با حمایت های روانی تلاش کردیم تا دختر اجازه داد جسد پدرش را منتقل کنیم. این که یک نفر برود و دیگری بماند با همه خاطرات و صبری که بسیار سخت است، برای من همیشه تلخ بوده است و شبیه این خاطره متأسفانه به کرات برای من و بچه های پایگاه رخ داده است.

 

در این مدت چه آموزش هایی دیده اید؟

در آن سال ها به جای 35 ساعت آموزش امداد و کمک های اولیه، 50 ساعت آموزش می دیدیم. بعد از آن دو دوره 40 و 80 ساعته امداد هم گذراندیم. دوره های مختلف جستجو و نجات در جاده، عمومی امداد، عمومی نجات، دوره امدادگری و ... نیز در طول این سال ها در کنار دیگر امدادگران پایگاه طی کرده ایم.

 

فضای پایگاه را تشریح کنید.

پایگاه امداد جاده ای، خانه دوم من است. نه اینکه از اول این گونه باشد بلکه این خانه دوم بودن، برای من و دیگر بچه های در طول سال ها امدادگری ایجاد شده است. فضایی که ما در پایگاه ساخته ایم با تمام مشکلاتش، دور بودن از خانواده و بستگان، یک فضای مفرح است. یکی از کارهای خوب ما در پایگاه این است که بعد از هر حادثه، دور هم می نشینیم و از تجربیات، شیرینی ها و تلخ ها، از موفقیت ها و ناکامی هایش می گوییم و می شنویم و برای حوادث بعدی آماده تر می شویم. از بعد روانی هم به کار ما می آید و باعث تخلیه روانی می گردد. ابتدای هر شیفت برای ما در پایگاه، شروع یک زندگی جدید است. خود و تجهیزاتمان را آماده به کار می کنیم و آمادگیِ حضور در صحنه را به طور کامل حفظ می نماییم. چون اکثر امدادگران علی چعب، قوم و خویشند، این فضا برای ما، یک فضای خانوادگی هم به حساب می آید. برای مثال بیشتر امدادگران این پایگاه، یا برادرند یا پسر عمو و این در نوع خودش در کشور کم نظیر است. در پایگاه ها به نظر من یکی از بهترین محک ها برای انسان از نوع امدادگر این است که بتواند شب بیدار بماند. برای یک امدادگر پایگاه، هر شب، شب قدر است چرا که ممکن است در آن شب، نجات جان یک انسان به او و آمادگی اش بستگی داشته باشد. با هوشیاری و آمادگی تمام، می توانم اطلاعات اولیه، جای دقیق حادثه و مشخصات آن را مورد ارزیابی قرار داده و موفق تر باشم.

 

تا به حال شده در صحنه ای از مردم حاضر خجالت کشیده باشید؟

خیر. سعی کرده ایم همیشه کارمان را دقیق انجام بدهیم که باعث خجالت خود و جمعیت هلال احمر نشویم. بارها شده که سر صحنه جملات نامربوطی را به ما و هلال احمر نسبت دهند ولی با سکوت و عمل به موقع باعث شده ایم که از هلال احمر عذرخواهی گردد و از این داستان همیشه به خود بالیده و احساس افتخار کرده ایم. با این حال برخی اوقات هم اتفاقاتی می افتد: سر یک صحنه در نوروز 89، خانمی به شدت با من برخورد کرد که با این همه تماس ما، چرا دیر رسیده اید؟ به او گفتم که کجا تماس گرفته اید؟ گفت: با 115. گفتم که ما از بچه های هلال احمریم و به ما دیر اطلاع رسانی شده است. آن جا خجالت کشیدم که چرا ما یک سامانه مجزا نداریم که به حمدالله در حال حاضر سامانه 147 و مرکزEOC راه افتاده است و دیگر این نگرانی وجود ندارد.

 

آیا تا به حال از جمعیت هلال احمر خسته شده اید؟

عشق به امدادگری و کمک به مردم باعث شده که هیچ اتفاقی نتواند بین من و هلال احمر فاصله بیاندازد. بارها ناملایماتی بوجود آمده که باعث انزجار من از فضای جمعیت شده ولی هیچگاه نتوانسته مرا از این نهضت جدا کند و این نکته، یکی از شاخص های اصلی نهضت هایی است که خدایی اند و برای خدمت به خلق خدا درست شده اند.

 

نظرتان در مورد کلمات زیر.

هلال احمر: باز شدن دریچه ای جدید برای انسان

امداد: عشق پاک

جاده: راهِ بی نهایت برای خدمت

پایگاه: زندگی خاص

کمک های اولیه: اهدای زندگی

ساعت صفر: آمادگی

هفته کاهش: هفته شلوغ!

حادثه: استرس

آمبولانس: برخی موقع، مایه خجالت

 

آخرین صحبت:

تشکر می کنم از تمامی تلاشگران عرصه امداد در کشور و از کسانی که به من کمک کردند تا به عنوان امدادگر در جامعه خدمت نمایم به خصوص از استادان مجدمی، عبیات، طرفی. هلال احمر جایی است که امدادگران بدون چشمداشت در آن فعالیت کرده و می کنند. به نظر من قدر امدادگران به طور شایسته، دانسته نشده است. انگیزه من برای شرکت در یک حادثه، نجات جان مردم است که خود به انگیزش نیاز دارد. ولی متأسفانه انگیزه ای که برای ما باید وجود داشته باشد مثل دیده شدن ما، آموزش های مهارتی با کیفیت بالا، برنامه های رفاهی و تفریحی، جدی گرفته نشده است. وظایف ما در زمان حادثه، وظایف نازل و پایینی است. در بسیاری از مواقع اگر برخی از کارهای درمانی را انجام دهیم، شخص آسیب دیده زنده می ماند ولی به ما اجازه کمترین کار درمانی را نمی دهند و این باعث سرخوردگی ما شده است. خواهش من از مسؤولین محترم هلال احمر این است که تلاش کنند تا وظایف امدادگران قدری روشن تر و شفاف تر گردد تا بیش از این، شاهد تحقیر جمعیت هلال احمر در مقایسه با دستگاه های امدادی دیگر نباشیم.
  • مجتبی طحان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی