حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

گفتگو با محمد یعقوبوند پاپی نجاتگر شهرستان اندیمشک

مجتبی طحان | دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۷ ق.ظ

اشاره: معمولاً پایگاه های امداد جاده ای ورودی استان ها از پرکارترین پایگاه ها هستند و کسانی که در این فضاها کار می کنند، از برترین امدادگران هر استانند. حجم بالای حوادث، استراتژیک بودن مکان، رفت و آمد زیاد و ... باعث شده که مردم و مسئولین انتظار بیشتری از امدادگران این پایگاه ها داشته باشند. در این بین پایگاه امداد و نجات بین شهری حسینیه هم مصداق بارز این قضیه است و امدادگرانش یک به یک قوی، سرآمد، مسلط و در کار خود خبره اند. اما صحبت امروز ما در مورد یکی از امدادگران این پایگاه است که 17 سال است که به خدمت مردم در هلال احمر می پردازد. عاشق هلال احمر است و آرم هلال  برایش سرخوشی و سرشاری می آفریند. نجاتگر دوم اندیمشکی که در کارنامه اش، مربیگری امداد و کمک های اولیه و پیشاهنگی را دارد و خود را مدیون هلال احمر و کارهایی می داند که در آن انجام داده است. گفتگوی پیام هلال با محمد یعقوبوند پاپی را بخوانید.


  

 

خودتان را معرفی نموده و از ورودتان به هلال احمر بگویید.

محمد یعقوبوند پاپی. 32 ساله. متولد اولین سنگربان کرخه و دز شهرستان اندیمشک. از کودکی با هلال احمر بوده ام. با هلال احمر بزرگ شده ام، با او زیسته ام و همیشه با او خواهم بود. یک امدادگر کوچک در خدمت حادثه دیده ها. ازدواج کرده ام و در سایه خدای بزرگ روزگار می گذرانم. سابقه حضور من در هلال احمر به سال 1375 برمی گردد. در آن روزها که رنگ و روی هلال احمر و سازمان هایش هنوز به این شدت و حدت نرسیده بود، توسط استاد حمیدرضا قیطاسی در مدرسه راهنمایی با این مفهوم زیبا آشنا شده و آن را دوست داشتنی و امیدبخش یافتم. زبان استاد و لحن معجزه آسایش، دگرگونم کرد و مرا عاشق حضور در این نهاد خدایی نمود. هنوز هم از یادآوری آن لحظات، حس خوبی به من دست می دهد. در طول این سال ها، مجموعه های مختلف را تجربه کرده ام. از مرکز پرورش اسلامی تا کانون دانش آموزی سازمان جوانان و شاخه آزاد. در واحد امداد و نجات فعالیت زیادی داشته و دارم و این روزها هم در حوزه پیشاهنگی همکاری نموده و با داوطلبان هم در برنامه های مختلف همکاری می نمایم.

 

تعریف شما از هلال احمر...

هلال احمر یعنی مجموعه ای از پاکی ها. یعنی جمعی از انسان های پاک و مخلص. مجموعه ای که در آن می توان انسانیت و آزادگی را به وفور مشاهده نمود. و این صفات، شاخص هایی هستند برای کسانی که در این تشکیلات فعالیت می کنند. هرچه میزان این شاخص ها بالاتر باشد، مجموعه صیقل یافته تر و باارزش تر خواهد بود.

 

و نظر شما در مورد امدادگران!

امدادگر یعنی همیشه حاضر. در بهترین و بدترین لحظات. در سخت ترین شرایط. در جانکاه ترین اوقات. امدادگر یعنی یک قرص آرامبخش در روز مبادای بی کسی. امدادگر یعنی کسی که در زمان حادثه جز به آسیب دیدگان به چیز دیگری فکر نمی کند، گویا اولین وظیفه اش را هم فراموش کرده است!

 

چند سال است که در پایگاه امداد جاده ای فعالیت می کنید؟

از سال 82 که بحث امداد جاده ای و حوادث ترافیکی در کشور به ظهور و ثبوت رسید، فعالیت من هم آغاز شد اما به صورت جسته و گریخته، لیکن از سال 1386 تا کنون حضورم در پایگاه امداد و نجات جاده ای ثابت بوده است و در حال حاضر جزء امدادگران ثابت پایگاه امداد بین شهری امام علی(ع) اندیمشک یا همان پایگاه حسینیه می باشم.

 

در حال حاضر نظرتان نسبت به امداد و نجات در جمعیت چیست؟

مقوله امداد و نجات در جمعیت هلال احمر کشور نسبت به گذشته پیشرفت های خوبی داشته است. البته این پیشرفت ها بیشتر در سطح ستادی ظاهر شده است و نظیر این رشد را در سطح شهرستانی آنگونه که شایسته است، نمی توان دید. به نظر من از دلایل عمده این ماجرا، فقدان تجهیزات در شهرستان ها، نبود کلاس های آموزشی مؤثر، عدم وجود مربیان ارشد، کارکشته و ماهر می باشد که دو دلیل آخر را می توان با برنامه ریزی و اهتمام جدی مرتفع نمود. از مسائل مهمی که همیشه در زمره مشکلات اساسی ما بوده، همین کلاس ها و دوره های آموزش تخصصی است. چه بسا در شهرستانی آموزش تخصصی مورد نظر اجرا شده ولی دستگاه مربوطه نبوده و نیز در شعبه ای دستگاه مورد نظر بوده است ولی کسی نبوده که با آن دستگاه کار کند.

در حوزه تجهیزات نسبت به سال های گذشته، رشد فوق العاده ای را در جمعیت شاهد بوده ایم و در کنار این رشد، آنگونه که شایسته است در آموزش پیشرفت نداشته ایم.

 

شیرین ترین خاطره محمد یعقوبوند...

هنگامی که یک مجروح حادثه را زنده به بیمارستان می رسانم، نه زیباترین خاطره که زیباترین لحظات عمرم را سپری می کنم و این خوشحالی را با هیچ لحظه ای عوض نخواهم کرد. در زلزله بروجرد پس از سه روز برای پشتیبانی اعزام شدیم. آن جا به تیم امداد ما گفته شد که برای ارزیابی و پاک سازی یک منطقه روستایی وارد معرکه شویم. پس از جستجو و پاکسازی به فردی رسیدیم که پس از بررسی مشخص شد که هنوز نبض دارد. کارهای اولیه را انجام دادیم و فرد مورد نظر احیا شد. نکته جالب این بود که وی پس از 22 ساعت زنده از زیر آوار خارج شد و این ماجرا یکی از خاطرات شیرین امدادی من می باشد. اما خاطره دیگری که علاوه بر زیبایی، حلاوت و شیرینی ماندگاری را برای من رقم زده، داستان دیگری است که باعث شده خود را مدیون هلال احمر بدانم.

چند سال پیش بر اثر تصادفی به مدت 8 روز در حالت کما رفتم. پزشکان تقریباً از من قطع امید کرده بودند. با توجه به اینکه مادرم به دنبال کارهای پزشکی من بود، به او گفته بودند که می بایست برای محمد از داروخانه هلال احمر اهواز، دارویی کمیاب را تهیه کند. مادر که برای تهیه دارو به داروخانه اهواز رفته بود، با هزار آرزو در حال تهیه دارو است که با وی تماسی می گیرند و می گویند دیگر نیازی به دارو نیست. مادرم می ترسد و فکر می کند که من از دست رفته ام. به او می گویند که محمد از کما بیرون آمده و نیاز به دارو ندارد...

روی این جریان خیلی تأمل کردم و سرمنشاء آن را در هلال احمر یافتم. حدود یک ماه قبل از تصادفم، سر صحنه ای رفته بودیم که مصدوم آن حادثه فوت کرده و سرش نیز از بدن جدا شده بود. هیچ کس از حاضرین به سراغ آن نمی رفت. شرایط را مشاهده کردم و برای جمع کردن قضیه به جلو رفته و کارم را انجام دادم. در کنار حادثه، پیرزنی ایستاده بود که با دعای خیر از من بسیار تشکر کرد و گفت: جزای این کارت را به زودی خواهی دید.

هنوز هم فکر می کنم که زنده ماندن من کاملاً به آن حادثه و امدادی مرتبط بود که انجام دادم و نتیجه می گیریم که زندگی من مدیون هلال احمر است و هیچ گاه از آن فاصله نخواهم گرفت.

 

تلخ ترین واقعه عمر هلال احمری شما...

(با تأثر فراوان) درگذشت استاد حمید مجدمی! او با رفتنش در در روز صلیب سرخ، به ما درس وفاداری داد. استادی که تمامی نداشت و ندارد. حیف و صد حیف.

 

فعالیت های هلال احمر را چگونه ارزیابی می کنید؟

ما در مجموعه هلال احمر خط مشی هایی داریم و اصول هفتگانه ای. این موارد از زیباترین و متعالی ترین مفاهیم و موازین انسانی ما هستند. کسانی هم که به این نهضت پیوند می خورند و ماندگار می شوند، باید از صفات و خصائل نیکوی انسانی برخوردار باشند که اگر این گونه نباشد، نمی توان امیدوار بود که این ارتباط موفق باشد. پس یکی از زیباترین جلوه های خدمت به هم نوع را می توان در جمعیت هلال احمر دید. همچنین یکی از خوبی های جمعیت این است که بازخورد کارهایت را می توانی در آن ببینی. یعنی اگر در پروژه داوطلبی برای حمایت رفته باشی، لبخند رضایت فرد حمایت شده را مشاهده می کنی و خرسند می شوی که کارهایت به بار نشسته است. یا در یک حادثه هنگامی که پس از ساعت ها تلاش برای رهاسازی از خودرو، با مصدوم زنده روبرو می شوی، احساس سرخوشی می کنی که نتیجه کارت به خوبی گراییده است. این خصلت، یعنی دیدن نتیجه را در کمتر مجموعه ای می توان یافت.

البته یکی از مشکلاتی که شاید بتوان به صورت یک شکایت و شکوه به آن نگاه کرد، این است که شرکت در فعالیت های هلال احمر در مقایسه با برخی تشکیلات، هیچ گونه امتیازی ندارد. یعنی برای استخدام و یا فعالیت های دیگر نمی توان بر روی عضویت و همکاری با هلال احمر حسابی باز نمود و به گمانم این مسئله بر آینده عضویت در جمعیت، تأثیر منفی خواهد گذاشت.

 

نظر شما در مورد آموزش های هلال احمر چیست؟

تا چند سال پیش وضعیت آموزش در هلال احمر خوب بود. در حال حاضر به نظر من اوضاع آموزش در حد متوسط است. یکی از دلایل عمده اش این است که متولی آموزش مشخص نیست و این رفت و آمد بین معاونت آموزش و پژوهش و سازمان امداد و نجات، اعضا را هم دچار سردرگمی کرده است که البته در این وسط جمعیت هلال احمر ضررش را بیشتر از همگان می بیند. ای کاش متولی آموزش مشخص شود تا بتوان رشد و نمو این مقوله مهم و حیاتی را هم همانند تجهیزات مشاهده نمود. یکی از اشکالات دیگر در حوزه آموزش  مربوط به مربیان آموزشی است. بعد از چند سال کار در حوزه امداد و تدریس به صورت طرح کاد، حال که می آیی به ثمردهی برسی، می گویند مدرک تحصیلی ات به مربیگری نمی خورد و کسی دیگر می آید که مدرکش مرتبط است ولی نه سابقه ای دارد نه تجربه ای و فقط به واسطه یک مدرک می شود نماینده ی هلال احمری که تو برایش خود دل خورده ای. دست آخر هم تو می مانی و حسرت سال های گذشته. باید برای این قضیه فکری کرد که بیش از این شاهد سرخوردگی و دفع نیروهای علاقمند نباشیم.

 

نظر شما در مورد کلمات زیر:

قرمز: عشق به امام حسین

امدادگری: پاکی

هلال احمر: دوست داشتن

پدر: وجود مقدس

حمید مجدمی: چهره ماندگار

هلال احمر اندیمشک: خانه دوم

پایگاه امدادجاده ای: خدمت

امداد نوروزی: سفر به خیر

 

هنگامی که در پایگاه هستید و حادثه ای اعلام می شود، چه حسی به شما دست می دهد؟

اولین حس برای من این است که امروز قرار است کار بزرگی انجام دهم. کاری که مربوط می شود به گرانبهاترین داشته ی هرکس و آن جانش است. در آن لحظات  به این فکر می کنم که زمان از دست نرود. یعنی زمان طلایی. یعنی زمانی که به اندازه یا شاید بیشتر از طلا ارزش دارد. سپس اطلاعات دریافتی را با دوستان مرور می کنیم، اطلاعات خود را به روز کرده و با آمادگی تمام به سوی محل حادثه می رویم.

 

تا به حال در حال اعزام، احساس ترس و استرس هم داشته اید؟ از تجربیاتش بگویید.

یادم نمی آید. شاید اوایل حضور در حوادث جاده ای و ... این احساس به سراغم می آمد ولی در حال حاضر هیچگونه احساسی مبنی بر ترس، فشار و استرس و اضطراب ندارم. البته باید گفت اگر ترس و اضطرابی هم باشد ناشی از عدم تسلط و تجربه کافی است که معمولاً به سراغ امدادگران تازه کار می آید. تجربه های فراوانی در پایگاه وجود دارد. به خصوص در طول طرح امداد نوروزی که می توان چند نفر امدادگر جدید را به صورت طرح کاد به خدمت گرفت و کار را به صورت جدی به ایشان آموخت که احتمالاً این ترس و استرس را هم بتوان مرتفع کرد. در پایگاه کار به صورت گروهی است و منیت وجود ندارد. همه کارها تقسیم شده اند و بچه ها مثل یک خانواده در راستای خدمت به مردم نیازمند تلاش می کنند.

 

زندگی محمد یعقوبوند چقدر از هلال احمر متأثر است؟

به شدت زیاد. هلال احمر در زندگی من و خانواده ام جاری و ساری است. شاید بسیاری از اعضای خانواده و دوستان، به هنگام دیدن من به یاد هلال سرخ و امداد و حوادث و جاده و ... بیفتند که این نکته نشان از حضور هلال احمر در زندگی من است. بارها شده حادثه ای کوچک در خانواده رخ داده و همین کمک های امدادی به کمک من و خانواده ام آمده است. مثلاً یکی از اهالی خانواده من دچار بیماری صرع است که امدادگری و نکاتی که در این زمینه آموخته ام، همیشه کمک حال من بوده است.

 

سخن آخر...

دوست دارم از کسانی که به من آموزش داده اند تا به این مرحله برسم، تشکر کنم. آنهایی که به من یاد داده اند هلال احمر یعنی چه. از حمیدرضا قیطاسی که عشق به این نهاد را در من زنده کرد و استاد مجدمی که بارورش ساخت. مربیانی که تلاش زیادی کردند تا خدمت را یاد بگیرم: سعیدی، ریسمان سنج و ... و مسئولین محترمی که برای اندیمشک زحمت کشیدند مانند کار برای خانه و خانوادشان؛ آقایان دوامی، جنتی، ولی پور و خانم بهاروندی که در یک سال اخیر برای جمعیت در جایگاه یک رییس شعبه و یک خواهر واقعی تلاش کرده اند. و سپاس فراوان از حسن منصوری که در طول این سال ها، درس های زیادی از وی فرا گرفته ام. در پایان هم صحبت من خطاب به مسئولین هلال احمر است که قدر این گوهرهایی را که در این نهضت هستند بدانید و به سادگی از زحمات و تلاش هایی که در جهت خدمت به مردم انجام می دهند، نگذرید که همانندشان کم یافت می شود. موفق باشید. 

  • مجتبی طحان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی