حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

گاهنامه انتقادی با محور فعالیت های جمعیت هلال احمر

حوالی هلال

به احترام همه آنانی که بشردوستی سرلوحه زندگیشان بوده است و تمامی هست و نیست خویش را برای این آرمان بزرگ بشری تقدیم نموده و می نمایند. آنان که امدادگری را فراتر از زمان و مکان دریافته اند و در این راه ملامت هیچ ملامت کننده ای، ذره ای تردید و کوچکترین خللی بر عزم استوارشان وارد نمی سازد؛ چون باورشان، با بشردوستی بارور شده است.

طبقه بندی موضوعی

بیا...

مجتبی طحان | سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۳۲ ب.ظ

بیا!
تضمین می کنم خوشت بیاید...
در زمین ما، همه چیز عجیب و غریب است...
و تو که به دنبال چیزهای غیر عادی می گردی، می پسندی!
بیا!

  • مجتبی طحان

ناراستی!

مجتبی طحان | يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ

یک نفر به من می گفت: 
چرا راهت را کج کردی و رفتی؟!
و دریغ من این بود که راه او کج شده بود 
و من متهم شده بودم به ناراستی!!!

  • مجتبی طحان

داستان اربعین!

مجتبی طحان | پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۲ ب.ظ

برخی اوقات آن قدر خسته می شوی که دوست داری نه برای چند ساعت که برای چند لحظه فرصتی بیابی و دمی بیاسایی! اما مگر سیل این جمعیت مشتاق به تو اجازه می دهد که لختی به خود فکر کنی و آن چه در ذهنت می گذرد را عملی نمایی. تا چشم کار می کند، بیرق است و سیاه پوشانی که به عشق حضرتش سیل آسا در پایانه مرزی خرمشهر در انتظار صدور مجوز خروج ظاهری اند لکن من خوب می دانم که از مدت ها قبل، اجازه خروج ایشان به سوی بهشتِ مثال زدنی حضرت حسین(ع) صادر شده است و همه ی این همهمه، بهانه ای است برای فزونی اشتیاق که دل باید بسوزد(!) که کارها بکند! در مورد این لحظه ها نگاشتن، کار سهلی نیست چرا که این آنات را باید دید نه اینکه نوشت.

  • مجتبی طحان

دل تنگ!

مجتبی طحان | سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۵۸ ب.ظ

دلم برای چیزی تنگ است...
اما نمی دانم چه!
به گمانم نمی شناسمش!
دلم را می گویم...
انگار به بیراهه رفته باز هم؛
به هر حال
برایش کاری نمی کنم!

  • مجتبی طحان

داستان دل!

مجتبی طحان | يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۲، ۰۵:۱۰ ب.ظ

می دانی؟
این دل هم شده داستانی برای ما
نمی شود به او گفت:

بالای چشمت، ابروست!
سریع به قبای بلندش(!) بر می خورد...
مانده ام با او چه کنم!؟

  • مجتبی طحان

این روزها!

مجتبی طحان | جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۰۷ ب.ظ

این روزها که می گذرد
نه فضا سیال است
و نه صمیمیتی موجود!
این روزها که می گذرد...
همه سکون محض است و سکوت!
و دیگر از صدای خش خش خبری نیست...

  • مجتبی طحان

لنگ لنگان

مجتبی طحان | سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۲ ب.ظ

لنگ می زنم!
در راه رسیدن به بی کرانه ترین آبی آسمان
با دست تهی
با کوله بار سنگین انکار(!)
و با بال شکسته
دست به دامن توام!

  • مجتبی طحان

بی دردی!

مجتبی طحان | شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

دیدن درد دیگران، بسیار تأثرانگیز است.
و از ان بدتر، اینکه توانی برای کمک نداشته باشی.
و ناگوارتر از آن اینست که به بی دردی متهم شوی!

  • مجتبی طحان

بی تاب!

مجتبی طحان | جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ب.ظ

بی تابم!
بی تاب لحظه های ناگزیر
رو به افق تار سرنوشت...
دستم را دراز می کنم
و برای گرمی لحظه های وصال
با تیک تاک ساعت هم آوا می شوم!
در انتظار رهایی
درس آموز ثانیه های متلاطم بی تو بودن ام!

  • مجتبی طحان

پاییز!

مجتبی طحان | جمعه, ۲۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۰ ب.ظ

پاییزی شده ام،
برگ هایم در تکاپوی لحظه های ناگزیرند
و به دنبال رهایی از تن!
...در رستنی دوباره،
آیا باز هم میتوان بود؟!

  • مجتبی طحان